دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

۹۳ مطلب در آذر ۱۴۰۲ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم 

🌧داستان) نماز باران
زمان اشغال ایران توسط متفقین (۱۳۶۳ ه ق) مردم ازخشکسالی زیاد نزد آیت‌الله خوانساری رفتند و تقاضای دعا کردند...
ایشان به همراه جمعی ازمردم به بیابانی نزدیک قم میروند و نمازباران را میخوانند
روز اول‌و‌دوم باران نمیآید، اماروز سوم( با گریه و الحاد بیشتر) باران زیادی میآید...
نیروهای خارجی(متفقین) که ایشان را مسخره می‌کردند،ازاین اتفاق اظهار شگفتی می‌کنند و...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۰۲ ، ۰۶:۱۴
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 

 ماجرای تاول و زخم پای فرمانده در گشت شناسایی و همدردی با اسیران کربلا

🔷  برای شناسایی رفته بودیم و برای اینکه صدای پایمان مزاحم نباشد با لباس محلی و کتانی بودیم.

◇ حاج علی جلوی من حرکت می‌کرد که ناخواسته پام رو گذاشتم پشت پاشنه‌اش و ناگهان کف کفشش جدا شد.

◇ اتفاق عجیب‌ و غریبی بود؛ توی گشت، پشت عراقیا و پانزده کیلومتر مسیر بازگشت تا مقر خودی! 

◇ از سر شرم گفتم: «علی آقـا، بیا کفش من رو بپوش.» با خوش‌رویی نپذیرفت. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۰۲ ، ۲۰:۱۲
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
 

صبح تازه شروع شده بود، مرد جوان سوار بر اسب شد تا به بازار شهر برود، در بین راه و کنار رودخانه پیرمردی را دید که نشسته است، از اسب پایین آمد و به سمت آن پیرمرد رفت، سلام کرد و به پیرمرد گفت: غریبه هستی؟

من شمارا هرگز این حوالی ندیده ام، اگر کمکی از دستم بر میاید بگو، پیرمرد گفت: فقط گرسنه ام ، مرد دستش را داخل بقچه ی که همراه داشت کرد و مقداری نان و پنیر و سبزی به پیرمرد داد و کنار او نشست.

پیرمرد بعد از خوردن صبحانه ی تعارفی، به مرد گفت: تو از آنچه در بقچه داشتی به من بخشیدی و من نیز از آنچه در بقچه دارم به تو خواهم بخشید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۰۲ ، ۱۸:۵۷
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 

ترمان مردی شیرین‌عقل، در شهر  مشهور بود که غالباً در ترمینال با شستن و تمیزکردنِ اتوبوس‌ها امرار معاش می‌کرد.
گویند: روزی مردی بازاری به او پیشنهاد داد، نزد او کار کند. (سابق که بیمه نبود، کارفرماها بعد از مدتی که کسی عمری نزدشان کارگری می‌کرد، هزینه‌ی ازدواج و مسکن و کمک برای خرید مغازه‌ را برای او انجام می‌دادند.) چون می‌دانست ترمان بر اثر شهرت در شیرینیِ گفتار و جذبه‌اش باعث جذبِ مشتری‌های زیادی برای او خواهد شد.

ترمان در پاسخ پیشنهاد به آن مرد بازاری گفت: روزی در خانه کوزه‌ای عسل داشتم که گاهی از آن، در ظرف کوچکی می‌ریختم و می‌خوردم.
روزی درب کوزه را باز گذاشتم، دیدم دو مگس در کنار لبه‌های کوزه‌ی عسل نشستند و از لایه‌ نازکی از عسل که دور آن بود، می‌خوردند. یکی از مگس‌ها برخاست و در بالای کوزه چرخی زد و درون کوزه رفت تا روی عسل بنشیند و با خیال راحت و بیشتر بخورد. آن مگس تا روی عسل رفت، عسل او را به خود گرفت و پاهایش گرفتار عسل شد و چاره‌ای ندید و روی عسل با شکم نشست و مرگ را با چشم خود انتظار کشید.

از آن دو  مگس یاد گرفتم، به اندازه‌ی نیازم که خدا مرا روزی می‌دهد، شکر کنم و دنبال روزیِ بیشتر نگردم که مگس از طمع عسل و شیره‌ی زیاد در چنگ مرگ افتاد.
چه بسیار انسان‌هایی را به چشم خود دیدم که به روزی کم قانع نشدند و بدنبال توسعه‌ی سرمایه و کار و کسب ثروت بیشتر رفتند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۰۲ ، ۱۸:۴۹
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
حضرت امام خمینی(ره):
بسیج، مدرسه‌ عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنامی است که بر گلدسته‌های رفیع آن، اذان شهـادت و رشـادت سَر داده‌اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۰۲ ، ۱۸:۳۸
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
 

امام خامنه‌ای(مدظله العالی):
 نزدیک شدن به امام زمان، نه نزدیک شدن در مکان است و نه نزدیک شدن به زمان.

🔹شما که می‌خواهید به ظهور امام زمان نزدیک بشوید، ظهور امام زمان یک تاریخ معیّنى ندارد که مثلاً صد سال یا پنجاه سال دیگر باشد تا ما بگوییم که ما از این پنجاه سال، یک ‌‌سال و دو سال و سه سالش را گذراندیم، ۴۶ یا ۴۷ سال دیگر باقى مانده؛ 

🔹از لحاظ مکان هم اینطور نیست که ما بگوییم ما از اینجا حرکت می‌کنیم به طرف مثلاً شرق یا غرب عالم، یا شمال یا جنوب عالم، تا ببینیم که حضرت ولىّ‌‌عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف کجا است و به او برسیم؛نه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۰۲ ، ۱۸:۳۷
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
امام خامنه ای :

 امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) گریبان ستمگران عالم را میگیرد و کاخهای ستم را ویران میکند

🔻رهبرانقلاب: کسانی که خیال میکنند اسلام باید برود و در گوشه‌ای بنشیند و مردان اسلام و دین فقط زبان نصیحت را به کار گیرند، اینها دانسته یا ندانسته همان چیزی را میگویند که مراکز قدرت جهانی آن را میخواهند و آرزو میکنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۰۲ ، ۱۸:۳۴
داود احمدپور

✨﷽✨

✍️ابن ابى لیلى میگوید: روزى به همراه نعمان کوفى که شخصی عالم و دارای نفوذ کلام بود به محضر مبارک حضرت صادق علیه السلام وارد شدیم. حضرت خطاب به او فرمود: آیا مى شناسى کلمه اى را که اوّلش کفر و آخرش ایمان باشد؟جواب گفت: خیر. امام علیه السلام پرسید:
آیا نسبت به شورى آب چشم و تلخى مایع چسبناک گوش و رطوبت حلقوم و بینی و بى مزّه بودن آب دهان شناختى دارى؟ اظهار داشت: خیر.

 حضرت صادق علیه السلام فرمود: 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۰۲ ، ۱۳:۲۳
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
 

⚪️ چقدر عباسعلی فتاحی را می شناسید؟؟!!


● یک روز شهید خرازی رو به نیروها کرد و گفت: چند نفر را میخوام که بروند پل چهل دهنه روی رودخانه دوویرج را منفجر کنن.
 پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود...
 پنج نفر داوطلب شدند که اولینشان عباسعلی بود . قبل از رفتن، حاج حسین خرازی خواستشان و گفت: " به هیچوجه با عراقیها درگیر نمیشید. فقط پل را منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقیها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۰۲ ، ۱۱:۲۳
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
 

اگر گذرتان به بهشت زهرا تهران افتاد حتما" بر سر مزار این دوقلوها" بروید! 

*برادران دو قلویی که غریبانه، هیچ‌گاه مادر و پدری زائر مزارشان نبوده است!!
قصه مظلومانه  این دو برادر را با هم بخوانیم....
ثابت و ثاقب شهابی نشاط را کسی نمیشناخت. عملیات مسلم ابن عقیل در منطقه سومار اولین‌باری بود که آنها پا به جبهه گذاشته بودند. تا اینکه در سال 61 در اوج سالهای جنگ ایران و عراق ناگهان تبدیل به امدادگران خستگی ناپذیر گردان سلمان شدند. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۰۲ ، ۱۰:۴۵
داود احمدپور