بسم الله الرحمن الرحیم
خانم پروین داعی پور، همسر شهید حسن باقری
http://dahmadpoor.blog.ir/
خانم پروین داعی پور، همسر شهید حسن باقری
http://dahmadpoor.blog.ir/
خانم پروین داعی پور، همسر شهید حسن باقری
http://dahmadpoor.blog.ir/
خانم پروین داعی پور، همسر شهید حسن باقری
http://dahmadpoor.blog.ir/
خانم پروین داعی پور، همسر شهید حسن باقری
http://dahmadpoor.blog.ir/
خانم پروین داعی پور، همسر شهید حسن باقری
http://dahmadpoor.blog.ir/
خانم داعی پور همسر شهید باقری
صیغه ی محرمیت را چه کسی خواند؟
ــ رفتیم پیش آقای موسوی جزایری، امام جمعه اهواز و ایشان صیغه ی یک ماهه برای ما خواندند. همان جا بود که من به طور کامل ایشان را دیدم. تا آن روز به ظاهرش دقیق نشده بودم. چهره ای لطیف،معصومانه و جوان داشت و زیر این چهره یک پختگی نهفته بود که من آن را باور داشتم.
آمدید تهران؟
ــ آن روزها مصادف بود با چهلمین روز شهادت شهید بهشتی و شهدای انفجار حزب. قبل از فاجعه هفتم تیر شهید بهشتی و همسر گرامی شان به اهواز آمده بودند و ما به دیدن ایشان رفته بودیم. علاقه والفت زیادی در دل ما نسبت به ایشان پیدا شده بود. قرار بود دوستان ستاد برای مراسم چهلم به تهران بیایند. این فرصت خوبی بود که من هم به تهران بیایم. یادم هست در این سفرآقای صادق آهنگران هم با ما آمدند. درآنجا بود که من به یکی ازهمکارانم گفتم که من در تهران از شما جدا می شوم چون قراراست عقد کنم! او خیلی جا خورد. آمدم خانه. مادرم به راحتی نمی توانست داستان ازدواج مرا بپذیرد. خوب، کمی طبیعی بود چون آن ها داماد خودشان را تا آن روز ندیده بودند . یکی- دو روز بعد آقای باقری و خانواده شان آمدند خانه ما. آقای باقری با نهایت احترام گفتند کاری که ما کردیم اصلاً قصد بی احترامی به خانواده ها نبود. بلکه به یک توافق رسیدیم ولی باز هم نظر خانواده ها محترم هست. الان هم هر چه دو خانواده بگویند ما قبول می کنیم.
خانواده شما نظری داشتند؟
ــ دلواپسی مادرم طبیعی بود.اما وقتی خانواده آقای باقری رفتند،به مادرم گفتم:«حرفی نزدید؛ شما که نگران بودید ؟» مادرم جواب داد: « نمی دانم! همین که پایش را به خانه ی ما گذاشت، محبتش رفت تو دلم ودیگرحرفی برای گفتن نداشتم.»
خانم پروین داعی پور، همسر شهید حسن باقری
http://dahmadpoor.blog.ir/