دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

۱۴۳ مطلب با موضوع «ضرب المثل» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

#ضرب_المثل

#ریش_و_قیچی_دست_کسی_سپردن

ریش در گذشته در میان عوام دارای اهمیت و حرمت بسیار زیادی بوده است، تا آن جا که در میان مردم یک تار موی ریش بیش تر از صد قباله و بنجاق و هزاران ضامن و متعهد ارزش داشته است و اصطلاح "ریش خود را گرو گذاشتن" نیز که به معنای ضمانت کردن برای چیزی یا کسی است از همین جا است و از این رو نیز داشتن ریش جزو امتیازات بزرگ مردان بوده و پدید آمدن واژه ی "محاسن" برای ریش نیز به دلیل همین حسن و امتیاز آن بوده است. پس از اسلام نیز که به تبعیت از سنت پیامبر، مسلمانان میبایست ریش ها را بلند و سبیل ها را کوتاه کنند، ارزش و حرمت ریش باز هم بالاتر رفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۹ ، ۱۷:۵۲
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

#ضرب_المثل

#اصطلاح_آتش_بیار_معرکه

آتش بیار معرکه ،برای کسی به کار می برند که در ماهیت و اصل دعوا و مشاجره ی میان چند تن شرکت ندارد، اما کارش تشدید این دعوا و مشاجره و گرم نگاهداشتن آتش اختلاف در میان آنان است.
دو ساز ضرب و دف ازچوب وپوست تشکیل شده است. پوست این دو ساز در بهار و تابستان خشک و منقبض و در پائیز و زمستان که موسم باران و رطوبت است مرطوب و منبسط می گردد.در بهار و تابستان لازم است که این پوست هر چند ساعت یک بار مرطوب و تازه گردد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۹ ، ۲۲:۵۵
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

مردم ژاپن یک ضرب المثل بسیار جالب دارند که اساسِ توسعه کشورشان قرار گرفت :

بخاطر میخی، نعلی افتاد
بخاطر نعلی، اسبی افتاد
بخاطر اسبی، سواری افتاد
بخاطر سواری، جنگی شکست خورد
بخاطر شکستی، مملکتی نابود شد
و همه اینها بخاطر کسی بود که میخ را خوب نکوبیده بود...

یادمان باشد هر کار ما، حتی کوچک، اثری بزرگ دارد که شاید در همان لحظه، نبینیم...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۹ ، ۰۹:۲۱
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

مشهور ترین #ضرب_المثل های ملل مختلف جهان:

اسپانیولی:
کسیکه یکبار می‌دزدد، همیشه خواهد دزدید.

انگلیسی:
طمع به همه چیز، از دست دادن همه چیز است.

عربی:
هیچ کس را وادار به دو کار نکن، جنگیدن و زن گرفتن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۹ ، ۲۰:۳۳
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

#ماست_کیسه_کردن

 

به مختارالسلطنه گفتند که ماست در تهران خیلی گران شده است. فرمان داد تا ارزان کنند. پس از چندی ناشناس به یکی از دکان‌های شهر سر زد و ماست خواست.

ماست فروش که او را نشناخته بود پرسید : چه جور ماستی می‌خواهی ؟ ماست خوب یا ماست مختارالسلطنه !

وی شگفت‌زده از این دو گونه ماست پرسید.

ماست فروش گفت: ماست خوب همان است که از شیر می‌گیرند و بدون آب است و با بهای دلخواه می‌فروشیم. ماست مختارالسلطنه همین تغار دوغ است که در جلوی دکان می‌بینی که یک سوم آن ماست و دو سوم دیگر آن آب است و به بهایی که مختارالسلطنه گفته می‌فروشیم. تو از کدام می‌خواهی؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۹ ، ۲۲:۲۷
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

#ضرب_المثل

#اصطلاح_تب_کرد_و_مرد

پسری پدرش از دار دنیا رفت و او در مرگ پدر به سوگواری نشست.

روزهای اول هرکس می رسید و سبب مرگ پدرش می پرسید، پسر با آب و تاب از ابتدای بیماری پدر تا لحظه مرگ را تعریف می کرد که ناچار اگر صبح بود دنباله تعریف به ظهر می کشید و مجبور بود ناهار بدهد و اگر بعد از ظهر بود دنباله صحبت به شب می کشید و مجبور می شد به مهمانان شام بدهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۹ ، ۰۶:۳۲
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

#خروس_اگه_خروس_باشه_توی_راه_هم_میخونه

یک نفر مهمان  خونه ایی روستایی بود خروس چاق و چله میزبان چشمشو گرفته بود
نصفه های شب دور از چشم همه بلند شد خروس رو گرفت و به راه افتاد صاحبخانه از خواب بیدار شد و گفت :حالا که زوده داری میری بمون تا خروس بخونه بعد برو
مهمان دزد در جوابش گفت:خروس اگر خروس باشه توی راهم می خونه
دزد رفت و صاحبخونه از همه جا بی خبر گرفت خوابید
صبح وقتی رفت سر لونه خروسه تازه فهمید دیشب مهمون بی معرفتش چی گفته.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۹ ، ۰۰:۰۰
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم


زدکه زد خوب کرد که زد

هر وقت روستایی ساده دلی بنشیند و «خیال پلو» بپزد و آرزوهای دور و دراز ببافد حاضران این مثل را می زنند.
می گویند یک روز زنی که شغلش ماست فروشی بود،
ظرف ماستش را رو سرش گذاشته بود و برای فروختن به شهر می برد.
در راه با خودش فکر کرد که «ماست را می فروشم و از قیمت آن چند تا تخم مرغ میخرم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۹ ، ۰۰:۰۵
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

#ضرب_المثل

#انگشت_انگشت_مبر_تا_خیک_خیک_نریزی

مردی از راه فروش روغن ثروتی کلان اندوخته بود و به خاطر حرصی که داشت همیشه به غلام خود می‌گفت در وقت خرید روغن، هر دو انگشت سبابه را به دور پیمانه بگذارد تا روغن بیشتری برداشته شود و برعکس در وقت فروختن، آن دو انگشت را درون پیمانه بگذارد تا روغن کمتری داده شود.

هر چه غلام او را از این کار بر حذر می‌داشت مرد توجه نمی‌کرد تا این که روزی هزار خیک روغن خرید و برای فروش آنها را بار کشتی کرد تا در شهر دیگری بفروشد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۹ ، ۱۷:۰۷
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

اگر را کاشتند ‌سبز نشد

می گویند روزی ساربانی که از کنار یک روستای کویری می گذشت به زمین خشک و خالی ای رسید و شترهایش را آنجا رها کرد در این وقت ناگهان یکی از روستاییان آمد و شتر را زیر باد کتک گرفت ساربان گفت چه می کنی مرد؟
چرا حیوان بینوا را می زنی ؟
روستایی گفت چرا می زنم؟
مگر نمی بینی که دارد توی زمین من می چرد و از محصول من می خورد؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۹ ، ۰۰:۳۷
داود احمدپور