بسم الله الرحمن الرحیم
مادر_پرخاشگر
دهخدا مادری داشت پرخاشگر و عصبی ، طوری که دهخدا بخاطر مادرش ازدواج نکرده بود. او مجرد بود و در کنار مادرش زندگی میکرد. نیمه شبی مادرش او را از خواب بیدار کرد
بسم الله الرحمن الرحیم
مادر_پرخاشگر
دهخدا مادری داشت پرخاشگر و عصبی ، طوری که دهخدا بخاطر مادرش ازدواج نکرده بود. او مجرد بود و در کنار مادرش زندگی میکرد. نیمه شبی مادرش او را از خواب بیدار کرد
بسم الله الرحمن الرحیم
حفظ رویا
روزی اقا معلم با تعدادی از شاگردان از محله ای عبور می کرد. دختر و پسر شاداب و سرحالی را دید که همه به دور آنها جمع شده بودند و به حرفهای آن دو گوش می کردند. مدتی ایستاد و به گفته های آن دو گوش کرد. متوجه شد که دختر و پسر دو خواهر و برادرند که می خواهند برای یکی از فقرای محله یک حمام هیزمی درست کنند به همین خاطر بقیه بچه ها را دور هم جمع کرده اند
بسم الله الرحمن الرحیم
پیرزن_خداشناس
امیرالمومنین علی علیه السلام با جمعی از پیروان در مسیری عبور می نمود. پیرزنی را دید که با چرخ نخ ریسی خود مشغول رشتن پنبه بود. پرسید پیرزن، خدا را به چه چیزی شناختی؟
بسم الله الرحیم الرحیم
مسلمان_شدن_مسیحی
پروفسور برلون برای عمل جراحی آیت الله میلانی آمده بود ایران ، آقا ناراحتی گوارش داشتند ، عمل جراحی شان سه ساعت و اندی زمان برد ، جراحی تمام شد و آقا در حالت بین بیهوشی و هوشیاری چیزی زیر لب زمزمه می کرد. پرفسور برلون
بسم الله الرحمن الرحیم
مجادله_نکنید
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از مکانی عبور می کردند، جمعیتی جمع شده بودند و مردی پر قدرت را تماشا میکردند که سنگ
بسم الله الرحمن الرحیم
امید_به_خدا
مردی از اولیاء الهی ، در بیابان گم شده. پس از ساعت ها سردرگمی و تشنگی ، سر چاه آبی رسید. وقتی خواست از آب چاه بنوشد. متوجه شد که ارتفاع آب خیلی پایین است و بدون دلو
بسم الله الرحمن الرحیم
شجاع_ترین_آدمها
معلم به بچه های کلاس گفت توی یه کاغذ بنویسید به نظرتون شجاع ترین آدم ها چه کسانی هستند؟ بهترین متن هم جایزه داره. یکی از بچه ها نوشته بود غواص که بدون محافظ توی اقیانوس با کوسه ها شنا میکنه. یک نفر نوشته بود اونها
بسم الله الرحمن الرحیم
توکل_آهو...
در زمان موسی خشکسالی پیش آمد. آهوان در دشت، خدمت موسی رسیدند که ما از تشنگی تلف می شویم و از خداوند متعال در خواست باران کن.
بسم الله الرحمن الرحیم
درخواست_آب
روزی پدری همراه پسرش به حمام عمومی رفت چون به حمام رسیدند ، پدر از پسر خود طلب آب نمود. پسر با بی حوصلگی رفت و از گوشه ای کاسه سفالی ترک خورده ای که مخصوص آب ریختن
بسم الله الرحمن الرحیم
آبرو_دار_باشیم
در مراسم تودیع پدر پابلو ، کشیشی که سی سال در کلیسای شهر کوچکی خدمت کرده و بازنشسته شده بود ، از یکی از سیاستمداران اهل محل هم برای سخنرانی دعوت شده بود