دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

۱۰۲ مطلب در اسفند ۱۴۰۲ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم 

شهید تجلایی، آموزش تاکتیک در پادگان امام علی (ع) تهران، برای فرماندهان گردان‌های سراسر کشور از جمله شهید «حاج قاسم سلیمانی» را برعهده داشت؛ از این رو حاج قاسم که شناخت کاملی از شهید تجلایی داشت. بر همین اساس زمانی که کتاب «شهادت شکار» در حال آماده‌سازی بود، تقریظی برای این کتاب نوشتند که در بخشی از آن متن، یاد شهید تجلائی را به عنوان مربی خود و فرماندهی منحصر بفرد گرامی داشته‌اند. متن دست‌نوشته «حاج قاسم سلیمانی» به این شرح است: 👇👇

بسمه تعالی

✍️ «این دست نوشته‌های زیبا و عبرت آمیز [کتاب شهادت شکار] را خواندم. تمام تجلی عمق قلبی شهید تجلایی بود. دینداری عمیق، بی‌تاب شهادت، شجاعت در عمل، فهم در تدبیر، ذکاوت در اداره، بیزاری از دنیا و همه توجه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۰۲ ، ۱۳:۰۱
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم
 

💫🌸اگر زن‌ها با #قرآن مانوس شوند...

💫🌹 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای حفظه الله:  

 🥀🤍اگر زنها با قرآن مأنوس بشوند، بسیاری از مشکلات جامعه حل خواهد شد؛ چون انسان های نسل بعد در دامن زن پرورش پیدا می کند.

 💫🌸زنِ آشنای با قرآن و مأنوس با قرآن و متفاهم با مفاهیم قرآن، خیلی میتواند در تربیت فرزند تأثیراتی داشته باشد.
🗓 ۱۳۸۸/۷/۲۸
 🥀🤍قرآن را بخوانید حتی شده روزی یک یا نیم‌صفحه

💫🌹در دنیای اسلام هیچ‌کس نباید پیدا شود که یک روز بر او بگذرد 
🔺و آیات قرآن را تلاوت نکند ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۰۲ ، ۱۱:۳۲
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
هنگامی که مخاطب در جواب متکلم 
جواب سربالا بدهد و یا فی المثل بدهکار در مقابل بستانکار که طلب خود را مطالبه می کند پاسخ منفی توام با خشونت و اعتراض بدهد طلبکار می گوید :" برای من کوراوغلی می خواند " یعنی : پولش را نمی دهد که هیچ ، یک چیزی هم طلبکاراست . 
 
کوراوغلی غلط مشهور و صحیح آن کوراوغلو به معنی کورزاد است . 
باید دانست کوراوغلی محبوبترین و برجسته ترین قهرمانی است که فولکور مردم آذربایجان خلق کرده که از آسیای مرکزی تا سواحل شرق و غرب دریای خزرو درمیان قبایل قفقاز و آذربایجان ایران شناخته شده است و در این زبان امثله فراوانی علاوه بر عبارت مثلی بالا که در زبان فارسی دری ضرب المثل شده به نام و براساس شخصیت کوراوغلی موجود است . 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۰۲ ، ۱۱:۰۴
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
مورچه‌ای کوچک دید که قلمی روی کاغذ حرکت می‌کند و نقش‌های زیبا رسم می‌کند. 
به مور دیگری گفت: این قلم نقش‌های زیبا و عجیبی رسم می‌کند. نقش‌هایی که مانند گل یاسمن و سوسن است. 
آن مور گفت: این کار قلم نیست، فاعل اصلی انگشتان هستند که قلم را به نگارش وا می‌دارند. 
مور سوم گفت: نه فاعل اصلی انگشت نیست؛ بلکه بازو است. زیرا انگشت از نیروی بازو کمک می‌گیرد. 
مورچه‌ها همچنان بحث و گفتگو می‌کردند و بحث به بالا و بالاتر کشیده شد. 
هر مورچه نظر عالمانه‌تری می‌داد تا اینکه مساله به بزرگ مورچگان رسید. 
او بسیار دانا و باهوش بود گفت: این هنر از عالم مادی صورت و ظاهر نیست. این کار عقل است. تن مادی انسان با آمدن خواب و مرگ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۰۲ ، ۱۰:۳۹
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
صبر یک کاسه است. هر بار که کاسه صبرم پُر می شود، می دهمش به دست خدا . او کاسه صبر را از دستم می گیرد و خالی می کند و دوباره پس می دهد.
این کاسه هی پُر و خالی می شود ؛ هی پُر و خالی می شود ؛ هی پُر و خالی...
گاهی به من می گوید : قشنگش کن. شیرینش کن. صبرجمیل!
صبر اما تلخ است. مزّه زهر می دهد. شِکَرِمی ریزم توی آن،شِکَرِ شُکر . دارچین می پاشم روی آن؛ دارچینِ دعا. می گویم ببین شیرینش کردم . تزیینش کردم.
می گیرد و یک کاسه ی بزرگتر می دهد. می گوید همه چیز را بریز توی همین .هم نعمت را و هم نقمت را. هم سفید بختی ها و هم سیاه بختی هایت را.
کاسه کاسه صبر بین ما رد و بدل می شود.
انگار قرار است تمام دریاچه های خشک و خالی جهان به کاسه کاسه صبر من پُر شود.
می گویم : اگر کاسه ام بشکند ، صبرم را

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۰۲ ، ۱۰:۳۳
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
در گفتگو با یکی از تاجران مشهور در یکی از کشورهای اسلامی از شگفت ترین خاطره زندگیش سوال کردند؟

ـ مرد تاجر گفت : در یکی از شبها دچار دلتنگی عجیبی شدم و احساس کردم به هوای آزاد نیاز دارم.
و به هنگام پیاده روی در بازار  گذرم به مسجدی افتاد که درب آن باز بود با خود گفتم: چرا نروم و در این مسجد دو رکعت نماز بخوانم شاید آرامشی بیابم !
با وارد شدن به مسجد متوجه شخصی شدم که رو به قبله با دستان باز و بلند با جدیت و ملتمسانه خدا را فرا میخواند! 
از التماس و و اصرارش متوجه درماندگی و نیازمندیش شدم! 

منتظر ماندم تا مناجاتش را به پایان رساند ،
به وی گفتم: ای برادر؛ به نظر می‌رسد مشکل و ناراحتی طاقت فرسایی داری! به من بگو؛ چی شده و مشکلت چیست؟!
گفت: ای برادر! به خدا سوگند بدهکارم و بدهی مرا نگران و اندوهگین کرده و چاره‌ام را بریده است!
گفتم: بدهی‌ات چند است؟ گفت چهار هزار ( پول رایج کشورش) 
میگوید: از جیبم چهارهزار بیرون آوردم و به او دادم ، آنقدر خوشحال شد که نزدیک بود از خوشحالی پرواز کند و بسیار تشکر کرد و مرا دعا کرد!
سپس کارت ویزیتی در آوردم که شماره تماس و آدرس محل کارم روی آن نوشته بود و گفتم :
ای برادر! این کارت را بگیر و هرگاه نیازی داشتی بدون درنگ و تردید تماس بگیر یا به دفتر کارم تشریف بیاور ...
با خود گفتم از پیشنهاد و مردانگی‌ام خیلی خوشحال میشود ، اما در کمال ناباوری جواب داد ...
میدانید چه گفت؟! 
گفت: خدا پاداش نیکتان دهد ، به کارت ویزیتتان نیازی ندارم و هرگاه محتاج و نیازمند شدم نماز میخوانم و پروردگارم را میخوانم و دستم را بسوی او دراز میکنم و حاجتم را از او می طلبم و خداوند به آسانی و خیلی زود حاجتم را بر آورد میکند ، همچنانکه این بار چنین کرد.. 

این داستان ، حدیث صحیح پیامبر عزیزمان (ص) را به یاد می آورد که میفرماید: اگر شما چنانکه شایسته است بر خدا توکل نمایید روزی شما مانند پرندگان که صبحگاهان گرسنه از لانه خارج میشوند و شبانگاهان با شکم سیر به لانه بر میگردند ، نصیبتان میشود.
( یعنی اینکه پرندگان صبح را با گرسنگی آغاز کرده ولی در آخر روز و به هنگام شبانگاه به لانه بر نمیگردند مگر اینکه شکمشان پر و سیر شده است.

خداوندا!  نیک توکل کردن و نیک واگذار کردن نیازهایمان را به ما بنمایان ...

آمین یا رب‌ العالمین.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۰۲ ، ۱۰:۲۰
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 

سنــــگــــ  ریــــزه ✰

✍️ شخصی در یکی از مناطق کویری زندگی میکرد. چاهی داشت پر از آب زلال زندگیش به راحتی میگذشت با وجود اینکه در همچین منطقه ای زندگی میکرد. بقیه اهالی صحرا به علت کمبود آب همیشه دچار مشکل بودند اما او خیالش راحت بود که یک چاه آب خشک نشدنی دارد.

 یک روز به صورت اتفاقی سنگ کوچکی از دستش داخل آب افتاد صدای سقوط سنگریزه برایش دلنشین بود اما میترسید که برای چاه آب مشکلی پیش بیاید. چند روزی گذشت و دلش برای آن صدا تنگ شد از روی کنجکاوی اینبار خودش سنگ ریزه ای رو داخل چاه انداخت کم کم با صدای چاه انس گرفت و اطمینان داشت با این سنگ ریزه ها چاه به مشکلی بر نمیخورد. مدتی گذشت و کار هر روزه مرد بازی با چاه بود تا اینکه سنگ ریزه های کوچک روی هم تلمبار شدند و چاه بسته شد. دیگر نه صدایی از چاه شنیده میشد و نه آبی در کار بود.

⇱ مطمئن باشید تکرار اشتباهات کوچک و اصرار بر آنها به شکست بزرگی ختم خواهد شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۰۲ ، ۰۹:۵۲
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
 

عنه صلى الله علیه و آله :

لَو یَعلَمُ العَبدُ ما فی رَمَضانَ لَوَدَّ أن یکونَ رَمَضانُ السَّنَةَ .

🌸پیامبر خدا صلى الله علیه و آله :

اگر بنده ارزش ماه رمضان را بداند، آرزو مى کند که سراسر سال، رمضان باشد.

بحار الأنوار : 96/346/12

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۰۲ ، ۰۹:۲۹
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
 

 ابلاغیه شهید مهدی باکری به فرماندهان زیر دستش: 

🔺 بعد از همه نیروها غذا بگیرید، غذایتان کمتر و هم نوع سربازها باشد!

🔺در داشتن وسایل چادر و پتو و غیره فرقی با بقیه نداشته باشید!

🔺 در داشتن مواد غذایی، کمپوت و میوه و چای و غیره کمتر از بقیه باشید!

🔺 در گرفتن لباس و پوشاک و کفش کمتر از بقیه باشید!
 

 روایت آخرین ساعات شهادت مهدی باکری از زبان شهید قتبرلو

🔷️‍ ‍ روایت سردار شهید محمد قنبرلو آخرین ساعات شهادت مهدی باکری: «دشمن تا روی سیل بند رسید و من به برادر باکری گفتم: به خاطر اسلام شما برگردید ، دیگر خواهش کردن من تا حد گریه رسیده بود که قبول کرد سکان دار تنها قایق باقی مانده که زخمی شده بود را به عقب ببرد

◇ رفت و سریع برگشت ،هرچه مدارک در جیب داشت را به داخل دجله انداخت

◇ با خوشحالی  برادران را به مقاومت، دعا خواندن و سرودخوانی تشویق کرد. گاهی تکبیر می گفت، لحظاتی امام زمان(عج) را صدا می زد، انگار می دانست که شهید خواهد شد

◇ در یک لحظه ترکش کوچکی به بدنم اصابت کرد که او آمد و آر.پی.جی را از من گرفت

◇ هرکسی زخمی می شد را به داخل قایق می بردیم، آقا مهدی پی در پی تیراندازی می کرد که یک دفعه ناله ضعیفی کشید و به رو به زمین دراز کشید، با عجله او را برگردانده و در بغل گرفتم.

◇ دیدم که از پیشانی او خون بیرون می آید. هرچه او را صدا زدم ، فقط نگاهم می کرد. 

◇ با قایق به همراه مهدی، سایر شهدا و زخمی ها به طرف نیروهای خودی در شرق دجله حرکت کردیم

◇ دشمن قایق را زیر رگبار گرفت و با شلیک یک آر.پی.جی موتور قایق آتش گرفت،بنزین داخل قایق شد و آتش همه قایق را در برگرفت.

◇ ما که به داخل آب پرتاب شده بودیم، با یک دنیا غم و درد سوختن برادر باکری و دیگر مجروحان را مشاهده کردیم، در حالی که نمی توانستیم کاری انجام دهیم
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۰۲ ، ۰۹:۱۳
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم 
🍃یه دعایی قشنگی خوندم نوشته بود:
«رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطَانًا نَصِیرًا»
یعنی:
یعنی خدایا منو توی (هرکاری و شغلی یا هرچیزی..)به درستی وارد کن و به درستی بیرون بیار!  و همیشه از سمت خودت یه نیروی کمکی برای من بفرست!

 پنج قدم کاربردی برای «مقایسه کارآمدِ خود با دیگران» 👇🏻

1⃣ از مقایسه کردن آگاه شو. ببین خودت رو با چه کسی و با چه معیارهایی و از طریق چه الگویی مقایسه می‌کنی.

2⃣ صرفاً روی نقاط ضعف تمرکز نکن. بلکه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۰۲ ، ۰۸:۵۸
داود احمدپور