فقط خدا
بسم الله الرحمن الرحیم
در گفتگو با یکی از تاجران مشهور در یکی از کشورهای اسلامی از شگفت ترین خاطره زندگیش سوال کردند؟
ـ مرد تاجر گفت : در یکی از شبها دچار دلتنگی عجیبی شدم و احساس کردم به هوای آزاد نیاز دارم.
و به هنگام پیاده روی در بازار گذرم به مسجدی افتاد که درب آن باز بود با خود گفتم: چرا نروم و در این مسجد دو رکعت نماز بخوانم شاید آرامشی بیابم !
با وارد شدن به مسجد متوجه شخصی شدم که رو به قبله با دستان باز و بلند با جدیت و ملتمسانه خدا را فرا میخواند!
از التماس و و اصرارش متوجه درماندگی و نیازمندیش شدم!
منتظر ماندم تا مناجاتش را به پایان رساند ،
به وی گفتم: ای برادر؛ به نظر میرسد مشکل و ناراحتی طاقت فرسایی داری! به من بگو؛ چی شده و مشکلت چیست؟!
گفت: ای برادر! به خدا سوگند بدهکارم و بدهی مرا نگران و اندوهگین کرده و چارهام را بریده است!
گفتم: بدهیات چند است؟ گفت چهار هزار ( پول رایج کشورش)
میگوید: از جیبم چهارهزار بیرون آوردم و به او دادم ، آنقدر خوشحال شد که نزدیک بود از خوشحالی پرواز کند و بسیار تشکر کرد و مرا دعا کرد!
سپس کارت ویزیتی در آوردم که شماره تماس و آدرس محل کارم روی آن نوشته بود و گفتم :
ای برادر! این کارت را بگیر و هرگاه نیازی داشتی بدون درنگ و تردید تماس بگیر یا به دفتر کارم تشریف بیاور ...
با خود گفتم از پیشنهاد و مردانگیام خیلی خوشحال میشود ، اما در کمال ناباوری جواب داد ...
میدانید چه گفت؟!
گفت: خدا پاداش نیکتان دهد ، به کارت ویزیتتان نیازی ندارم و هرگاه محتاج و نیازمند شدم نماز میخوانم و پروردگارم را میخوانم و دستم را بسوی او دراز میکنم و حاجتم را از او می طلبم و خداوند به آسانی و خیلی زود حاجتم را بر آورد میکند ، همچنانکه این بار چنین کرد..
این داستان ، حدیث صحیح پیامبر عزیزمان (ص) را به یاد می آورد که میفرماید: اگر شما چنانکه شایسته است بر خدا توکل نمایید روزی شما مانند پرندگان که صبحگاهان گرسنه از لانه خارج میشوند و شبانگاهان با شکم سیر به لانه بر میگردند ، نصیبتان میشود.
( یعنی اینکه پرندگان صبح را با گرسنگی آغاز کرده ولی در آخر روز و به هنگام شبانگاه به لانه بر نمیگردند مگر اینکه شکمشان پر و سیر شده است.
خداوندا! نیک توکل کردن و نیک واگذار کردن نیازهایمان را به ما بنمایان ...
آمین یا رب العالمین.