
بسم الله الرحمن الرحیم
حاج قاسم ومکتبش
این روزها ناخودآگاه حضورت را حس میکنم و یادم به خنجرهایی که ناجوانمردانه به سمت تو پرت میشد میافتد و دلم درد می گیرد... خاطراتم خودبه خود نقش بازی میکنند تا بگویند آنچه بوده گذشته است اما این که میراث تو امروز در قلب قبله اول دارد میدرخشد آرامم میکند. نشان میدهد که رستم قصه ما نه تنها زنده است بلکه همچنان گرز نهصد منیاش بی محابا بر سر دشمن فرود میآید.
صهیونیستها که در شهادت تو هلهله و شادی سر میدادند نمیدانستند فرزندانت روزی داغ گلوله را بر سینه آنها خواهند نشاند و به آنها یادآور خواهند شد که بزرگ اینجا ایران است و هفت هزار سال است که ما هستیم و خواهیم بود... چه رژیمها آمدند و چه دولتها که رفتند و چه فرماندهانی که شمشیر زدند اما هیچکدام بمانند تیغ تیز فکر ایرانی که در کلام و نگاهت بیرون میآمد، ماندگار نخواهد بود. هر ساعت و هر روز که میگذرد و هر تیر که شلیک میشود صفیرکشان نام بلندت را تکرار میکند...