سخن زیبا 477
✨﷽✨
👤 استادعلی صفایی حائری
✍️در همین شبهاى ماه رمضان، که ما دور هم مى نشینیم و مى گوییم ماه رمضان آمد. باید مواظب باشیم و به خودمان فکر کنیم، ولى مانند کسى هستیم که به حمام آمده است، ولى نه براى تطهیر، که براى بازى!
وقتى بچه بودیم، نزدیک عید که مى شد، ما را به حمام می فرستادند. چند تا بچه بودیم، بدجنس و بازى گوش. گاهى سه ساعت در حمام مى ماندیم؛ آن هم حمام هاى قدیمى که خزینه داشت. همدیگر را مىزدیم و پوست همدیگر را مى کندیم و صاحب حمامى چقدر ما را دعوا مى کرد! بعضى وقتها هم بیرونمان مى کرد، ولى وقتى مى آمدیم خانه، پشت گوشها و پاهامان همه کثیف مانده بود. مادر ما هم که خیلى دقیق بود، پشت گوشها و آرنج هاى ما را نگاه مى کرد و مى پرسید: اینها چیه؟! ما را تنبیه مى کرد و گریه مى کردیم.
ما حمّام رفته بودیم، اما بازى کرده بودیم. در مقام تطهیر نبودیم.
رمضان ها آمده و رفته، امّا ما لَعْبِ به رمضان داشته ایم و جدّى نبوده ایم. ماه رمضان که شهر طهور، شهر تمحیص ماه طهارت، ماه شستشو است، اما ماه شستشوی ما نبوده