دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

۳۷۳ مطلب در شهریور ۱۴۰۰ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

از بس که نداشته هایمان را به رخمان کشیدند ما ایرانیان، ایران را بدبخت ترین کشور دنیا میدانیم...
به اشتراک بگذارید تا کمی هم از داشته هایمان بدانیم!

✅ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﻗﺪﺭﺕ ﺍﻭﻝ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﻣﻨﻄﻘﻪ

✅ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﺍﻣﻦ ﺗﺮﯾﻦ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺑﻪ ﯾﺎﺭﯼ ﭘﺪﺍﻓﻨﺪ ﻫﻮﺍﯾﯽ

✅ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...
ﺟﺰﻭ ﺑﯿﺴﺖ ﮐﺸﻮﺭ ﺳﺎﺯﻧﺪﻩ ﻧﺎﻭﺷﮑﻦ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ

✅ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۰۰ ، ۱۰:۴۲
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

دختر شهیدی که برای حاج قاسم کلاس می گذاشت...

🔻خیلی دوست داشتم حاج قاسم را ببینم. وقتی خبر دادند در مصلای بابل مراسمی است نگفتند که قرار است با سردار سلیمانی دیدار کنیم. محمد جواد کوچک بود و زهرا ۶ سالش بود. مادر شوهرم هم پا درد شدید داشت و باید بیشتر حواسم به او بود. زهرا دختر بزرگم که ۱۲ ساله بود را با خودم بردم. چون تاکید کرده بودند همراه نیاورید دو بچه دیگر را مجبور شدم بگذارم خانه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۰۰ ، ۰۹:۲۷
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

ای رمل‌ها، بر سر و روی و موی ما بنشینید و آن روز که زمین فروخورده‌های خویش را بیرون می‌ریزد و صحرای قیامت مجلای حقایق پنهان خواهد شد، بر ما و آنچه می‌کنیم شهادت دهید. ای بیابان، چه سعادتمندند انسان‌هایی که خداوند رمل تو را طینت آفرینش آنان قرار دهد، چرا که با عشق حسین ، زاده خواهند شد و نفسشان عطر نام روح‌الله خواهد گرفت. این رمل‌ها قدمگاه مجاهدان راه خدا و صحنه‌ی نبردی است که برای اقامه‌ی عدل بر پا شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۰۰ ، ۰۹:۱۳
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
*🔹۱ - آذربایجان و گرجستان به موجب قرارداد ننگین گلستان در سال۱۸۱۳ میلادی در زمان فتحعلیشاه قاجار از ایران جدا شد (حدود ٢٠۵ سال پیش)*
*🔹۲-منطقه نخجوان و ارمنستان به موجب قرارداد ننگین ترکمنچای درسال ۱۸۲۸ میلادی در زمان فتحعلیشاه از ایران جدا شد (یعنی حدود ١٩٠ سال پیش)*
*🔹۳- افغانستان و هرات به موجب  معاهده پاریس در سال ۱۸۵۷ میلادی در زمان محمدشاه قاجار از ایران جدا شد (یعنی حدود ١۶١ سال  پیش )*

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۰۰ ، ۲۳:۳۷
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

 با احتیاط بنوشید❗️

🔹 رهبر انقلاب:

📖کتاب #غذا و #نوشیدنی روح است و چنانچه مقوی باشد، #روح را تقویت می کند

💯 ما که سفارش میکنیم از این نوشیدنی بخورید، نوع نوشیدنی را معین نکرده ایم.  باید مواظب باشیم که مبادا نوشیدنی #مسموم، خطرناک، فاسد، گندیده و مضر با رنگ آمیزی های خیلی خوب، دست مردم داده شود؛ بدون اینکه مردم بدانند

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۰۰ ، ۲۳:۱۴
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

ارزو بدون هزینه نیست

یکشنبه, ۲۸ شهریور ۱۴۰۰، ۰۹:۵۸ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

مرد میلیاردر قبل از سخنرانیش خطاب به حضار گفت:
ـ از میون شما خانوم ها و آقایون، کسی هست که دوست داشته باشه جای من باشه، یه آدم پولدار و موفق؟

همه دست بلند کردند! مرد میلیاردر لبخندی زدو حرفاشو شروع کرد:
ـ با سه تا از رفیق های دوره تحصیل، یه شرکت پشتیبانی راه انداختیمو افتادیم توی کار. اما هنوز یه سال نشده، طعم ورشکستگی پنجاه میلیونی رو چشیدیم! رفیق اولم از تیم جدا شد و رفت دنبال درسش! ولی من با اون دو تا رفیق، به راهم ادامه دادم. اینبار یه ایده رو به مرحله تولید رسوندیم، اما بازار تقاضا جواب نداد و ورشکست شدیم! این دفعه دویست میلیون! رفیق دوم هم از ما جدا شدو رفت پی کارش! من موندمو و رفیق سوم. بعد از مدتی با همین رفیق سوم، شرکت جدید حمل و نقل راه انداختیم، اما چیزی نگذشت که شکست خوردیم. این بار حجم ضررهای ما به نیم میلیارد رسید! رفیق سوم مستاصل شدو رفت پی شغل کارمندیش! توی این گیرودار، با همسرم تجارت جدیدی رو راه انداختیم و کارمون تا صادرات کالا هم رشد کرد. اوضاع خوب بود و ما به سوددهی رسیدیم اما یهو توی یه تصادف لعنتی، همسرمو از دست دادم! همه چی بهم ریخت و تعادل مالیمو از دست دادم! شرکت افتاد توی چاله ورشکستگی با دو میلیارد بدهی! شکست پشت شکست!   مدتی بعد پسر کوچیکم بخاطر تومور مغزی فوت کرد. چند سال بعد، ازدواج دوم داشتم که به طلاق فوری منجر شد! بالاخره در مرز پنجاه و هفت سالگی، با پسر بزرگم شرکت جدیدی زدیم با محصول جدید. اولش تقاضا خوب بود اما با واردات بی رویه نمونه جنس ما، محصولمون افت فروش پیدا کرد و باز ورشکست شدیم. هفت سال حبس رو بخاطر درگیری با طلبکارهای دولتی و خصوصی گذروندم! و اموالمون همش مصادره شد! شکست ها باهام بودندو منم هنوز بودم! به محض رهایی از حبس، باز کار جدیدی رو استارت زدیم و اینبار موفق شدیم. شرکتمون افتاد توی درآمدو وضعمون خوب شد. من به سرعت و با یه رشد عالی، از چاله بدهی ها دراومدم. الان شرکت من ده شرکت وابسته داره و شده یه هلدینگ بزرگ، اونم با ده هزارپرسنل.

مرد میلیاردر بعد از رسیدن به این قسمت از حرف هاش، از حضار پرسید:
ـ همونطور که شنیدید، من برای رسیدن به این مرحله از زندگی، تاوان دادم. عذاب کشیدم. آیا کسی حاضر هست بازم مسیر منو طی کنه؟
هیچ کس دستشو بلند نکرد! مرد میلیاردر خنده بلندی کرد و سپس با گفتن یه جمله از پشت تریبون اومد پائین: “خیلی هاتون دوست دارید الان جای من باشید اما حاضر به طی کردن مسیر سختی نیستید که من طی کردم”



http://dahmadpoor.blog.ir/

 

ارزو بدون هزینه نیست

یکشنبه, ۲۸ شهریور ۱۴۰۰، ۰۹:۵۸ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

مرد میلیاردر قبل از سخنرانیش خطاب به حضار گفت:
ـ از میون شما خانوم ها و آقایون، کسی هست که دوست داشته باشه جای من باشه، یه آدم پولدار و موفق؟

همه دست بلند کردند! مرد میلیاردر لبخندی زدو حرفاشو شروع کرد:
ـ با سه تا از رفیق های دوره تحصیل، یه شرکت پشتیبانی راه انداختیمو افتادیم توی کار. اما هنوز یه سال نشده، طعم ورشکستگی پنجاه میلیونی رو چشیدیم! رفیق اولم از تیم جدا شد و رفت دنبال درسش! ولی من با اون دو تا رفیق، به راهم ادامه دادم. اینبار یه ایده رو به مرحله تولید رسوندیم، اما بازار تقاضا جواب نداد و ورشکست شدیم! این دفعه دویست میلیون! رفیق دوم هم از ما جدا شدو رفت پی کارش! من موندمو و رفیق سوم. بعد از مدتی با همین رفیق سوم، شرکت جدید حمل و نقل راه انداختیم، اما چیزی نگذشت که شکست خوردیم. این بار حجم ضررهای ما به نیم میلیارد رسید! رفیق سوم مستاصل شدو رفت پی شغل کارمندیش! توی این گیرودار، با همسرم تجارت جدیدی رو راه انداختیم و کارمون تا صادرات کالا هم رشد کرد. اوضاع خوب بود و ما به سوددهی رسیدیم اما یهو توی یه تصادف لعنتی، همسرمو از دست دادم! همه چی بهم ریخت و تعادل مالیمو از دست دادم! شرکت افتاد توی چاله ورشکستگی با دو میلیارد بدهی! شکست پشت شکست!   مدتی بعد پسر کوچیکم بخاطر تومور مغزی فوت کرد. چند سال بعد، ازدواج دوم داشتم که به طلاق فوری منجر شد! بالاخره در مرز پنجاه و هفت سالگی، با پسر بزرگم شرکت جدیدی زدیم با محصول جدید. اولش تقاضا خوب بود اما با واردات بی رویه نمونه جنس ما، محصولمون افت فروش پیدا کرد و باز ورشکست شدیم. هفت سال حبس رو بخاطر درگیری با طلبکارهای دولتی و خصوصی گذروندم! و اموالمون همش مصادره شد! شکست ها باهام بودندو منم هنوز بودم! به محض رهایی از حبس، باز کار جدیدی رو استارت زدیم و اینبار موفق شدیم. شرکتمون افتاد توی درآمدو وضعمون خوب شد. من به سرعت و با یه رشد عالی، از چاله بدهی ها دراومدم. الان شرکت من ده شرکت وابسته داره و شده یه هلدینگ بزرگ، اونم با ده هزارپرسنل.

مرد میلیاردر بعد از رسیدن به این قسمت از حرف هاش، از حضار پرسید:
ـ همونطور که شنیدید، من برای رسیدن به این مرحله از زندگی، تاوان دادم. عذاب کشیدم. آیا کسی حاضر هست بازم مسیر منو طی کنه؟
هیچ کس دستشو بلند نکرد! مرد میلیاردر خنده بلندی کرد و سپس با گفتن یه جمله از پشت تریبون اومد پائین: “خیلی هاتون دوست دارید الان جای من باشید اما حاضر به طی کردن مسیر سختی نیستید که من طی کردم”



http://dahmadpoor.blog.ir/

 

ارزو بدون هزینه نیست

یکشنبه, ۲۸ شهریور ۱۴۰۰، ۰۹:۵۸ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

مرد میلیاردر قبل از سخنرانیش خطاب به حضار گفت:
ـ از میون شما خانوم ها و آقایون، کسی هست که دوست داشته باشه جای من باشه، یه آدم پولدار و موفق؟

همه دست بلند کردند! مرد میلیاردر لبخندی زدو حرفاشو شروع کرد:
ـ با سه تا از رفیق های دوره تحصیل، یه شرکت پشتیبانی راه انداختیمو افتادیم توی کار. اما هنوز یه سال نشده، طعم ورشکستگی پنجاه میلیونی رو چشیدیم! رفیق اولم از تیم جدا شد و رفت دنبال درسش! ولی من با اون دو تا رفیق، به راهم ادامه دادم. اینبار یه ایده رو به مرحله تولید رسوندیم، اما بازار تقاضا جواب نداد و ورشکست شدیم! این دفعه دویست میلیون! رفیق دوم هم از ما جدا شدو رفت پی کارش! من موندمو و رفیق سوم. بعد از مدتی با همین رفیق سوم، شرکت جدید حمل و نقل راه انداختیم، اما چیزی نگذشت که شکست خوردیم. این بار حجم ضررهای ما به نیم میلیارد رسید! رفیق سوم مستاصل شدو رفت پی شغل کارمندیش! توی این گیرودار، با همسرم تجارت جدیدی رو راه انداختیم و کارمون تا صادرات کالا هم رشد کرد. اوضاع خوب بود و ما به سوددهی رسیدیم اما یهو توی یه تصادف لعنتی، همسرمو از دست دادم! همه چی بهم ریخت و تعادل مالیمو از دست دادم! شرکت افتاد توی چاله ورشکستگی با دو میلیارد بدهی! شکست پشت شکست!   مدتی بعد پسر کوچیکم بخاطر تومور مغزی فوت کرد. چند سال بعد، ازدواج دوم داشتم که به طلاق فوری منجر شد! بالاخره در مرز پنجاه و هفت سالگی، با پسر بزرگم شرکت جدیدی زدیم با محصول جدید. اولش تقاضا خوب بود اما با واردات بی رویه نمونه جنس ما، محصولمون افت فروش پیدا کرد و باز ورشکست شدیم. هفت سال حبس رو بخاطر درگیری با طلبکارهای دولتی و خصوصی گذروندم! و اموالمون همش مصادره شد! شکست ها باهام بودندو منم هنوز بودم! به محض رهایی از حبس، باز کار جدیدی رو استارت زدیم و اینبار موفق شدیم. شرکتمون افتاد توی درآمدو وضعمون خوب شد. من به سرعت و با یه رشد عالی، از چاله بدهی ها دراومدم. الان شرکت من ده شرکت وابسته داره و شده یه هلدینگ بزرگ، اونم با ده هزارپرسنل.

مرد میلیاردر بعد از رسیدن به این قسمت از حرف هاش، از حضار پرسید:
ـ همونطور که شنیدید، من برای رسیدن به این مرحله از زندگی، تاوان دادم. عذاب کشیدم. آیا کسی حاضر هست بازم مسیر منو طی کنه؟
هیچ کس دستشو بلند نکرد! مرد میلیاردر خنده بلندی کرد و سپس با گفتن یه جمله از پشت تریبون اومد پائین: “خیلی هاتون دوست دارید الان جای من باشید اما حاضر به طی کردن مسیر سختی نیستید که من طی کردم”



http://dahmadpoor.blog.ir/

 

✳️ نعمت یادآوری گناه

🔻 مشکل ما در نقص و نرسیدن به کمال، #فراموشی است که از بدترین مصیبت‌های ماست. کار خوبی را که انجام می‌‌دهیم، فراموش نمی‌‌کنیم. چون آن را بارها بازگو کرده و به آن علاقه‌مندیم؛ ولی چون گناه مرتکب شده را پنهان می‌‌کنیم، کم‌کم از یادمان می‌‌رود. و در صدد جبران آن هم نیستیم؛ زیرا انسان آنگاه در صدد جبران نقص است که متذکر آن نقیصه باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۰۰ ، ۲۳:۰۸
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

مرد میلیاردر قبل از سخنرانیش خطاب به حضار گفت:
ـ از میون شما خانوم ها و آقایون، کسی هست که دوست داشته باشه جای من باشه، یه آدم پولدار و موفق؟

همه دست بلند کردند! مرد میلیاردر لبخندی زدو حرفاشو شروع کرد:
ـ با سه تا از رفیق های دوره تحصیل، یه شرکت پشتیبانی راه انداختیمو افتادیم توی کار. اما هنوز یه سال نشده، طعم ورشکستگی پنجاه میلیونی رو چشیدیم! رفیق اولم از تیم جدا شد و رفت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۰۰ ، ۲۱:۵۸
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

روزی سه خسیس با هم خربزه می خوردند و فقیری طرف دیگری آنها را نظاره می نمود، برای آنکه هیچ کدام دلشان نمیامد از سهم خود به آن فقیر بدهند، یکی گفت:

از چیز هایی که بخشش آن کراهت دارد یکی انار است و دیگری خربزه.!

دومی گفت: که خربزه را باید آنقدر خورد که خورنده را جواب کند.!

سومی گفت: که هر کس سر از روی خربزه بلند نکند به وزن همان خربزه به گوشتش اضافه می شود.!

وقتی خربزه تمام شد، باز نتوانستند از پوستش دل کنده برای فقیر بگذارند.!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۰۰ ، ۲۱:۵۳
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

📌حاج قاسم، نمونه اخلاص و بزرگی/ برای او در همه میادین، عدالت و شرافت انسانی بسیار مهم بود.

✍️«شارلی انویه تکیه» نماینده مسیحیان آشوری و کلدانی در مجلس شورای اسلامی روز سه‌شنبه در بدو ورود به بغداد با توقف در محل شهادت فرماندهان مقاومت (شهیدان حاج قاسم سلیمانی و ابو مهدی مهندس) به آنان ادای احترام کرد و گفت:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۰۰ ، ۱۹:۲۱
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

 مزایای عضویت در پیمان شانگهای  

🔷 جمهوری اسلامی ایران به عضویت رسمی سازمان همکاری شانگهای درآمد. این سازمان  از جمله معدود سازمان‌هایی با ماهیت امنیتی و نظامی می‌باشد، که «حوزه تمدنی آنگلوساکسونی» به آن راه ندارد.البته درخواست سال ۲۰۰۵  آمریکا نیز برای عضویت در این سازمان از سوی کشورهای حاضر در این سازمان رد شد.

🔷مزیتهای عضویت ایران در شانگهای:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۰۰ ، ۱۹:۱۸
داود احمدپور