دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

حکایت زیبا (483)

يكشنبه, ۲۸ شهریور ۱۴۰۰، ۰۹:۵۳ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

روزی سه خسیس با هم خربزه می خوردند و فقیری طرف دیگری آنها را نظاره می نمود، برای آنکه هیچ کدام دلشان نمیامد از سهم خود به آن فقیر بدهند، یکی گفت:

از چیز هایی که بخشش آن کراهت دارد یکی انار است و دیگری خربزه.!

دومی گفت: که خربزه را باید آنقدر خورد که خورنده را جواب کند.!

سومی گفت: که هر کس سر از روی خربزه بلند نکند به وزن همان خربزه به گوشتش اضافه می شود.!

وقتی خربزه تمام شد، باز نتوانستند از پوستش دل کنده برای فقیر بگذارند.!

یکی گفت: دندان زدن پوست خربزه دندان را سفید و اشتها را زیاد می کند.!

دومی گفت: پوست خربزه چشم را درشت و رنگ پوست را براق می کند.!

سومی گفت: دندان زدن پوستِ خربزه تکبر را کم و آدمی را به خدا نزدیک می نماید.!

و آنقدر دندان زدند و لیف کشیدند تا پوست خربزه را به نازکی کاغذی رساندند.!

فقیر که همچنان آنان را می نگریست گفت:

من رفتم، که اگر دقیقه ای دیگر در اینجا بمانم و به شماها بنگرم می ترسم پوست خربزه مقامش به جایی برسد که لازم باشد مردم آن را به جای ورق قرآن در بغل بگذارند و تخمه اش را تسبیح کرده و با آن ذکر یا قدوس بگویند!
 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۶/۲۸
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی