بسم الله الرحمن الرحیم
نجات_از_هلاکت
مَثَل ما مردم وقتی که برای فرج امام زمان دعا نمی کنیم ، مثل کسی است که به خاطر افتادن در قفس درندگان ، زار زار گریه می کند اما نمی فهمد که درب قفس باز است!
دیگر کسی نمانده است که نداند در هر گوشه از جهان چقدر بدبختی و قتل و گرسنگی و غارت ریخته. بعد از هزاران سال هم ، هنوز مَردُمی خُوشبخت روی زمین نیامده اند که خوشبختی آنها دوام داشته باشد و بالاخره از چیزی ننالند.
بسم الله الرحمن الرحیم
۷۰9 در آنچه خداوند به تو داده خانه آخرت را به طلب و سهم خود را از دنیا فراموش مکن و نیکی کن همانگونه که خدا به تو نیکی کرده و در روی زمین در جستجوی فساد نباش زیرا خداوند فساد انگیز آن را دوست ندارد
آخرت را طلب کن که سرای جاوید است سهم خود را از دنیا کم فرصتی برای توشه آخرت است را فراموش نکن فرصتهای دنیای برای نیکی کردن و برای خدایی شدن باید همانند خدا نیکی کرد از توانمندی های خود استفاده غلط نکن فساد نکن که خدا از فساد گران خوشش نمی آید
بسم الله الرحمن الرحیم
سخنرانی سردار سلیمانی در چهلمین روز درگذشت شهید جمالی
✍️سردار سرلشکر حاج” قاسم سلیمانی” ۲۰ آذرماه سال ۹۲ در آیین چهلمین روز شهادت سردار شهید محمد جمالی پاقلعه مدافع حرم حضرت زینب (س) در گلزار شهدای شهر کرمانبه شخصیت والای اعتقادی شهید جمالی اشاره و خاطرنشان کرد:
بنام خدا
اگر در جستجوی امام زمان هستید او را در میان یارانش پیدا کنید امام را انجا خواهید دید کاری کنید که بین یارانش راه پیدا کنید کاری کنید که امام زمان به شما توجه کند
بسم الله الرحمن الرحیم
نعمت انقلاب ...
♦️مرد با همسر و فرزندش در حال عبور از پل معلق اهواز بودند
از روبرو دو سرباز آمریکایی مست ! به طرف آنها می آمدند.سرباز آمریکایی با چشمان دریده به زن خیره شده و تلوتلوخوران به سمتش می آمد.گویا قصد بدی داشت؛مرد جلو رفت تا از ناموسش دفاع کند؛ دعوا شد.مردم جمع شدند؛ پاسبان های ایرانی هم بودند!! سربازهای مست، مرد را از بالای پل به رودخانه انداختند. مردم با عصبانیت از پاسبان ها خواستند تا آنها را دستگیر کنند؛ گفتند: ماحق دستگیری و محاکمه آنهارا نداریم!! (بخاطر کاپیتولاسیون)پدر جلوی چشم زن وبچه اش غرق شد
دو سرباز آمریکایی بلندبلند میخندیدند و دور می شدند
مادر و فرزند نرده های پل را گرفته بودند و هق هق کنان می گریستند
37 سال بعد
♦️"شما وارد محدوده آبهای جمهوری اسلامی ایران شده اید.بدون مقاومت تسلیم شوید."این صدای بلندگوی قایق سپاه ایران بود که به طرف تفنگداران امریکایی در نزدیکی یک جزیره ایرانی می آمد...
وقتی شناورهای ایرانی به قایق امریکایی رسیدند،آنها با ترس و خفت، دستها را بالا بردند. و برای همیشه تصویر سربازان امریکا در مقابل ایران را به صفحه رسانه ها کشاندند
🔹🔹 چهارم ابانماه سالروز پیام تاریخی حضرت امام درباره کاپیتالاسیون است
بسم الله الرحمن الرحیم 🌸
🍁 چرا جیغ زدی؟ 🍁
🍃 استاد قرائتی 🍃
🐳 یه زن عربی ... بچّهاش را داد به حضرت، حضرت بچّهاش را بغل گرفت، حالا برای اینکه اسم روی آن گذارد. یا اذان بگوید. بچه ادرار کرد، مادرش جیغ زد،
فرمود چرا جیغ زدی؟
فرمود: لباس پیامبر نجس شد،
فرمود خوب نجس شود، میشورم، جیغی که زدی در روح بچه اثر گذاشت، ترسید.
🐳 کدام روانشناسی و مقاله نویس و دکتر متخصص اطفال و کسی که راجع به طفل و کودک کار کرده، حاضر است بچه لباسش را نجس کند و مادر را توبیخ کند که جیغ نزن، بگذار ادرار کند، من میروم میشویم. احدی تا کنون پیدا نشده یک کاری کند که یک قدم از اسلام بالاتر باشد.
بسم الله الرحمن الرحیم
ساعت از ۱۲ شب گذشته بود وارد اولین دقایق یکشنبه دوم خرداد ماه ۶۱ شده بودیم من نزد حاج همت در مقر نصر ۲ مانده بودم و آقای محمودزاده در مقر جلوی نزد حاج محمود شهبازی بود حاج محمود در همان دقایق اولیه دوم خرداد شهید شده بود درباره شهادت ایشان از لحظهای دچار شک شدم که دیدم روی شبکه مخابراتی مرکز پیام نصر ۲ هیچ صدایی از ایشان شنیده نمی شود حاج همت هم دلشوره پیدا کرده بود و گفت عجیب است که حاج شهبازی با ما تماسی ندارد من میرم ببینم
بسم الله الرحمن الرحیم
حاج آقا ابوترابی که برادران به او فرشته خوبیها لقب داده بودند نحوه تشکیل کلاسها را به ما آموخت و این در شرایطی بود که تشکیل هر کلاسی از نظر عراقی ها ممنوع بود و به همین خاطر برادران به نوبت نگهبانی میدادند و با رمزی مخصوص همدیگر را از ورود عراقی ها خبر می کردند با تمام این موانعی که عراقیها برای ما ایجاد کرده بودند کلاسها همچنان توسط حاج آقا ابوترابی دایر بود و تقریباً همه اسرا در زمینه قرآن نهجالبلاغه و زبانهای خارجی مهارت هایی کسب کرده بودند کم کم کلاس های جبر و ریاضی و مثلثات هم به کلاسهای دیگر اضافه شد
بسم الله الرحمن الرحیم
موقعیتش طوری بود که رفت و آمدش نظم نداشت نه آمدنش را خبر می داد و نه زمان دقیق رفتنش معلوم بود
گاهی پیش میآمد که خداحافظی مفصلی میکرد و میرفت منطقه اما چند روز بعد به ضرورت جلسه ای برمیگشت تهران گاهی هم می شد که به هوای سر زدن به جایی از خانه بیرون می رفت اما ضرورت او را در راه منطقه قرار میداد وقتی که میرفت هیچکس نمی دانست کی برمی گردد ولی وقتی که می آمد همه می دانستند خیلی زود دوباره رفتنی است است
مادر چند سال بود که به این بی نظمی رفت و آمد و خبر ندادن های حسن آقا عادت کرده بود ولی الهام هنوز بی قراری میکرد شش ماه برای عادت کردن به چنین زندگی غافلگیرانه این زمان کمی بود به گفته مادر الهام با صدای هر ماشینی که جلوی در می ایستاد از جا می پرید و با هرگونه نشانهای دلش هوایی می شد حسن آقا گاهی فکر می کرد که کاش تصمیم اصرارهای مادر نشده بود و بر دلایل خودش برای ازدواج نکردن استقامت کرده بود تا اینقدر رفتن و آمدن اش برای کسی سرنوشت ساز نباشد
شدت باران کمتر شده بود ولی همچنان میبارید سربالایی خیابان شان را با سرعتی بیشتر از سرعتی که از آن سر تا به این سر شهر آمده بود پشت سر گذاشت جلوی در خانه ترمز کرد از ماشین پیاده شد و ساک مسافرتش را از صندوق عقب برداشت نگاهی به ساعتش انداخت ده و نیم شب بود چند بار دستش بین زنگ و در و کلید توی جیبش رفت و آمد کرد و دست آخر کلید را از جیبش در آورد ولی هنوز به قفل نرساند بود در باز شد الهام پشت در بود