دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

۳۳۰ مطلب در بهمن ۱۳۹۹ ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم

#حکایت_پند
رضایت مادر موجب دیدار امام زمان علیه السلام شد


جناب شیخ محمد علی ترمذی در ابتدای جوانی با دو نفر از  دوستان اهل علمشان قرار میگذارند که برای تحصیل علم به شهر دیگری روند،

شیخ برای گرفتن اجازه نزد مادر میرود اما ایشان رضایت نمیدهند.

شیخ از رفتن منصرف میشود ولی حسرت آموختن علم در قلبش باقی است تا اینکه روزی در قبرستان نشسته بود و به دوستانش فکر میکرد ...

 ناگاه پیرمردی نورانی نزدش می آید و میپرسد چرا ناراحتی؟ شیخ شرح حال خود را میگوید. پیرمرد میگوید:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۹ ، ۱۳:۵۳
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

🔴دبیرکل جنبش جهاد اسلامی مطرح کرد؛ حکایت موشک‌هایی که تحت نظارت مستقیم «شهید سلیمانی» به غزه رسید

✍️دبیرکل جنبش جهاد اسلامی فلسطین تأکید کرد: موشک‌هایی که تل آویو را درهم کوبیدند تحت نظارت مستقیم «شهید سلیمانی» به دست مجاهدان فلسطینی رسیده بودند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۹ ، ۱۳:۴۲
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید حاج قاسم سلیمانی

علاقه من به مادرم و شاید هم علاقه متقابل مادر به من موجب می شود که من به جای دوسال، سه سال شیر بخورم... آرام آرام از بغل مادر به چادربسته شده به پشت او منتقل می شوم. بعضی وقت ها از صبح تا ظهر، روی پشت او، داخل چادر بسته شده قرار داشتم و او در تمام این حال، در حال کارکردن بود یا درو می‌کرد یا بافه جمع می‌کرد یا خانه را رفت‌و‌روب می کرد و یا گله را می‌دوشید یا غذا و نان می پخت. و من چه آرامشی در پشت او داشتم! همان‌جا می‌خوابیدم. به نظرم، مادرم هم از حرارت من آرامش داشت.

📚کتاب "از چیزی نمی‌ترسیدم" زندگی‌نامه خودنوشت شهید حاج قاسم سلیمانی صفحه۲۲

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۹ ، ۱۳:۴۱
داود احمدپور

100 خاطره کوتاه از سردار شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی)

بسم الله الرحمن الرحیم


91- طرف وقتی رسید که دفتر مخابرات بسته بود. حالش گرفته شد . با اخم و تخم نشست یک گوشه . – چرا اینقدر ناراحتی. چی شده ؟ - اومدم تلفن بزنم. می بینی که بسته اس. – خوب یا بریم از دفت فرماندهی تلفن کن. – فرمان دهت دعوا نکنه. برات مشکل دست می شه ها. – نه ، تو بیا . هیچی نمی گه . دوستیم باهم. می گفت « مسئول تداکتم. اگهنرومبچه ها کارشون لنگ می مونه.» - نگران نباش . می رسونمت. – تو چه کار می کنی این جا ؟ اسمت چیه ؟ - باقر . راننده ی فرمان ده ام . بچه ی میدون خراسونم. – اسم تو چیه ؟ بچه ی کجایی ؟ - مهدی. منم بچه ی هفده شهریورم. – پس بچه محلیم. کلی حرف زدند، خندیدند. وقتی می خواست پیاده بشه ، به ش گفت « اخوی ،دعا کن ما هم شهید بشیم

92-
حسن مزه می ریخت . با بگو و بخند صبحانه می خردند . می خواست عکس بگیره . به جعفر گفت « بذار ازت یه عکس بگیرم ، به درد سر قبرت می خوره .» بعد گفت « ولی دوربین که فیلم نداره.» - آخه می گی فیلم نداره. اون وقت می خوای ازم عکس بگیری؟ گفت « خوب اسلاید می شه برای جلو تابوتت. خیلی هم قشنگ می شه

93-
داشتم براین نماز ظهر وضو می گرفتم، دست ی به شانه ام زد. سلام و علیک کردیم. نگاهی به آسمان کرد و گفت« علی ! حیفه تا موقعی که جنگه شهید نشیم. معلوم نیست بعد از جنگ وضع چی بشه. باید یه کاری بکنیم . » گفتم «مثلا چی کار کنیم؟» گفت « دوتا کار ؛ اول خلوص،دوم سعی و تلاش

94-
دیر می آمد ، زود می رفت وقتی هم که می آمد چشم هاش کاسه ی خون بود . نرگس برای باباش ناز می کرد. تا دیر وقت نخوابید . گذاشتش روی پاش و بابایی خوند تا می خواست بگذاردش زمین ، گریه می کرد. هرچی اصرار کردم بچه رابده، نداد . پدر و دختر سیر هم دیگر را دیدن.

95-
فرمان ده های تیپ ها بودند؛ خرازی ، زین الدین ، بقایی و.... حرف های آخر را زدند و شب حمله مشخص شد. حسن شروع کرد به نوحه خواندن. وقتی گفت « شهادت از عسل شیرین ترست» هق هقش بلند شد. نشست روی زمین و زار زد. از اول روضه رفته بود سجده . کف سنگر سه تا پتو انداخته بودند. سر که برداشت از اشک ، تا پتوی سوم خیس شده بود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۹ ، ۰۹:۲۷
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم
مادر امامزاده ای است که خدا برای سریعتر اجابت شدند حاجات ما سایه اش را بالای سر ما قرار میدهد
عاشقی گفت خدا بهشت را داد دست مادر
مادر بهشت دستش بود دید فرزندش روی زمین است بهشت را زمین گذاشت تا مافرزندش را در اغوش بگیرد
خدا بهشت را در زیر پای مادر قرار داد تا من و امثال با حفظ حرمت مادر برای رسیدن به بهشت خاک زیر پای مادر شویم بعد بهشتی شویم

باور کنیم اگر قرار بود ما مردها این روز ها پا به پای بچه ها از صبح تا ظهر توی شبکه شاد همراه بچه درس بخوانیم تقریبا میگویم اکثر اقایان نمیتوانستنند انجام بدهند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۹ ، ۰۹:۱۴
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

 امیر المومنین علی (علیه السلام )

 بخل ننگ و تــــــرس نقصان است.
تهیدستی مرد زیرک را از بیان حجت خویش لال و ناگویا می سازد،

و تنگدست در شهر و دیار خویش نیز بیگانه است

📒 #نهج_البلاغه #حکمت۳

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۹ ، ۰۸:۵۰
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

امام خامنه ای :

دشمنان سعی می کنند انقلاب را از یاد مردم ببرند، اما دهه فجر انقلاب را به یاد مردم می آورد. سعی می کنند امام را از یاد مردم ببرند، اما دهه_فجر، تجسم اراده و عظمت امام بزرگوار ماست.

۱۳ بهمن ۱۳۸۰

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۹ ، ۰۰:۳۷
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

سلطنت پادشاه دوراندیش ! (داستانک)
 
 
مرد فقیری به شهری وارد شد، هنوز خورشید طلوع نکرده بود و دروازه شهر باز نشده بود. پشت در نشست و منتظر شد، ساعتی بعد در را باز کردند، تا خواست وارد شهر شود، جمعی او را گرفتند و دست بسته به کاخ پادشاهی بردند، هر چه التماس کرد که مگر من چه کار کردم، جوابی نشنید اما در کاخ دید که او را بر تخت سلطنت نشاندند و همه به تعظیم و اکرام او بر خاستند و پوزش طلبیدند. چون

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۹ ، ۰۰:۳۰
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

🌼بی‌سوادی یعنی...

ملتِ بی‌سواد، زاده نمی‌شود، ساخته می‌شود!
بی سوادی ربطی به معلومات و تحصیلات ندارد!
بی سوادی یعنی: شبکه‌ی محبوبِ اجتماعی را که باز می‌کنی، تمامِ صفحات پر باشد از روزمرگیِ آدم معروف‌ها، مسخره بازیِ معروف نماها، قضاوت‌هایِ بی سرو ته، و توهین‌هایِ شرم‌آور !

نه از مطالبِ آموزشی خبری باشد، نه از چهار کلام حرفِ حساب!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۹ ، ۰۰:۲۶
داود احمدپور

بسم الله الرحمن الرحیم

دانشمندی در بیابان به چوپانی رسید و به او گفت:
چرا به جای تحصیل علم، چوپانی می کنی؟
چوپان در جواب گفت:
آنچه خلاصه دانش‌هاست یاد گرفته ام.
دانشمند گفت:
خلاصه دانشها چیست ؟
چوپان گفت:

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۹ ، ۰۰:۲۲
داود احمدپور