پندانه ها 898
بسم الله الرحمن الرحیم
روزی امام رضـا علیه السلام از کوچه
رد می شدند که جـوانی از ایشـان سوال
کرد: شمـا گنـاه نمی تـوانیــد بکنیـد یـا
دوست نـدارید؟
حضـرت حرکت کردند و به خانه ای
رسیـدنـد که چـاه فـاضـلاب خـود به بیـرون
می کشیـدند.
حضـرت از آن جـوان سـوال کردند :
آیـا تو گرسنـه که می شـوی حتی فکر میکنی که کمی از این نجـاست ها میـل
کنی؟
جـوان گفـت: هرگـز .....
امـام فرمـودند:
گنـاه مانند آن نجـاست است. اگـر بر نجـس بـودن گنـاه علـم پیـدا کنیـم آنـگاه هـرگز خودمان سمـت گنـاه نمی رویـم و نیـازی نیسـت کسی مـانع ما شـود.
---------
حسادت مستلزم 4 شرط است، بنابراین می توان حسادت را میزی فرض کرد که چهار پایه دارد :
پایه اول :مقایسه کردن (تو قابل مقایسه با من هستی)
پایه دوم :احساس محرومیت (تو چیزی داری که من ندارم)
پایه سوم:دوست داشتن آن نداشته (دوست دارم که آن را داشته باشم)
پایه چهارم :احساس بیچارگی (احساس بیچارگی می کنم که نمی توانم آن را داشته باشم)
پس زمانی که کسی به شما حسادت می ورزد در واقع از شما تمجید می کند، هر چند به صورت ناخوشایند.
--------
خواجه ثروتمندی که کلاهبردار بازار بغداد بود، از بغداد عزم حج کرد. بار شتری بست و سوار بر شتر و عازم شد. تا با آن به مکه رود.
چون مراسم عید روز قربان شد، شتر خود را قربانی کرد و بعد از اتمام حج شتری خرید تا برگردد.
از حج برگشت. بعد از یک ماه در بغداد باز در معامله دروغ گفت و توبه خود بشکست. عهد کرد تا سال دیگر به مکه رود و رنج سفر بیند تا خدا گناهان او را ببخشد.
باز شتری برداشت و سوار شد تا به مکه رود.
خواجه را پسر زرنگی بود پدر را در زمان وداع گفت: «ای پدر! باز قصد داری این شتر را در مکه قربانی کنی؟» پدر گفت: «بلی.»
پسرش گفت: «این بار شتر را قربانی و آنجا رها نکن. این بار نفس خودت را قربانی کن همانجا تا برگشتی دوباره هوس گناه نکنی. تو اگر نفس خود را قربانی نکنی اگر صد سال با شتری به مکه روی و گلهای قربانی کنی، تأثیر در توبه تو نخواهد داشت.