دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

حکایت زیبا 1094

دوشنبه, ۲۱ خرداد ۱۴۰۳، ۱۱:۱۲ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم 

مرد مؤمن و صالحی که از خوبان روزگار بود در خواب باغ وسیعی را دید که قصر با شکوهی در آن ساخته بودند.
در تعجب بود که این قصر زیبا از آن کیست.
به او گفتند این قصر متعلّق به حبیب نجّار است.
با شگفتی به قصر نگاه می کرد که ناگهان صاعقه ای در باغ افتاد و همه ی باغ و قصر را به آتش کشید.
🔹وحشت زده از خواب بیدار شد و متوجه شد که این خواب رؤیایی صادقه بوده است.
فردای آن روز بلافاصله سراغ حبیب نجار رفت و به او گفت:
شب گذشته چه خطایی از تو سر زده!
او ابتدا کتمان می  کرد و چیزی نمی  گفت.
اما در نهایت لب باز کرد و گفت:

دیشب با مادرم مشاجره می کردم و در حین مشاجره دست خود را به روی او بلند کردم!
🔹مرد صالح خواب دیشب خود را برای حبیب تعریف کرد و به او گفت که چنین مقامی نزد خداوند داشتی، اما به خاطر عمل دیشب خود همه را از دست دادی.

🔸پیامبر اکرم (صلی  الله  علیه  و آله) می  فرماید:
«اگر فرزند نیکوکاری با نگاه رحمت به والدین خود بنگرد، خدای متعال در مقابل هر نگاهش برای وی یک حج مقبول می  نویسد. و اگر در طول روز صد بار هم این کار را انجام دهد، خداوند هم صد حج مقبول برای وی در نظر می گیرد»

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۳/۲۱
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی