دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

غفلت یا جهالت

دوشنبه, ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ۰۴:۱۳ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم 
من در دلِ ذکر گفتن‌هایم، غافلم.
وای به حالم وقتی که زبانم هم به ذکر، گویا نیست.بلکه لق لقه زبان است 
غفلت، قاتل جان است و من روز و شبم را با این قاتل نامرئی سپری می‌کنم.
یعنی در حالی که میدانم این فکر و این کار و این کلام غلط است اما با او انس دارم رهایش نمیکنم 
بارها و بارها تیغ کاری این قاتل، بلای جانم شده و هنوز هم که هنوز است دست از همنشینی با این قاتل سنگدل بر نداشته‌ام. 
گاهی اعلام بیزاری میکنم اما در عمل رهایش نمیکنم 
آقا! هنوز کمی ترس از غفلت در دلم مانده. می‌ترسم روزی برسد که همین ترس هم از وجودم برود.
آن روز روز بدبختی من خواهد بود. 
می‌شود تا آن روز نرسیده، کمکم کنی تا از این قاتل بی‌رحم فاصله بگیرم؟!
می‌ترسم ضربۀ آخرش را بزند و دیگر کار از کار بگذرد! تا ضربۀ آخر را نزده کاری کن!
میدانم که غفلت چیزی جدای از جهل است در جهل نمیدانم ولی در غفلت میدانم 
جهل و غفلت هر فتنه های ساخته و پرداخته شیطان برای من است 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۳/۱۴
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی