دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

حکایت زیبا 1083

جمعه, ۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۳، ۰۹:۵۴ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم 
 هنگام غروب، پادشاه از شکارگاه به سوی قصر خود روانه شد. در راه پیرمردی دید که بارسنگینی از هیزم بر پشت حمل میکند لنگ لنگان قدم بر میداشت و نفس نفس صدا می داد 
پادشاه به پیرمرد نزدیک شد و گفت: مردک مگر تو گاری نداری که بار به این سنگینی می بری ، هر کسی را بهر کاری ساخته اند. گاری برای بار بردن و سلطان برای فرمان دادن و رعیت برای فرمان بردن
پیرمرد خنده ای کرد و گفت : اعلی حضرت ! این گونه هم که فکر می کنی فرمان در دست تو نیست به آن طرف جاده نگاه کن. چه می بینی؟
پادشاه : پیرمردی که بارهیزم بر گاری دارد و به سوی شهر روانه است
پیرمرد : می دانی آن مرد ، اولادش از من افزون تر است ولی فقرش از من بیشتر ؟

پادشاه : باور ندارم ، از قرائن بر می آید فقر تو بیشتر باشد زیرا آن گاری دارد و تو نداری و بر فزونی اولاد باید تحقیق کرد.
پیرمرد : اعلی حضرت ! آن گاری مال من و آن مرد همنوع من است. او گاری نداشت و هر شب گریه ی کودکانش مرا آزار می داد چون فقرش از من بیشتر بود گاری خود را به او دادم تا بتواند خنده به کودکانش هدیه دهد.
بارسنگین هیزم ، با صدای خنده ی کودکان آن مرد ، چون کاه بر من سبک می شود. 
آنچه به من فرمان می راند خنده کودکان است و آنچه تو فرمان می رانی گریه کودکان است 
------

 

مردی بود که به هر حمام که می رفت، هنگام بیرون آمدن به گرمابه دار می گفت که فلان لباس من گم شده، آن را پیدا کن یا تاوان بده! و به همین ترتیب سر و صدایی راه می انداخت و آخر هم مزد حمامی را نمی داد و بیرون می رفت، تا جایی که همه او را می شناختند و از آن پس به هیچ حمامی راهش نمی داند، مرد بیچاره به حمامی رفت و در حضور مردم شرط کرد که مزد حمامی را بدهد و به هیچ کس تهمت دزدی نزند.

مرد لباس های خود را در آورد و به داخل حمام رفت و حمامی جامه های او را پنهان کرد. وقتی از حمام بیرون آمد به جز کمربند و شمشیر اثری از لباس های خود ندید و چون شرط کرده بود که چیزی نگوید و به کسی تهمت دزدی نزند، حرفی نزد. آن گاه به ناچار کمربند به کمر بست و گفت: انصاف دهید که من این گونه به حمام آمده بودم!؟ حاضران بخندیدند و حمامی با او قرار گذاشت که هر هفته یکبار به حمام برود و مزد هم ندهد

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۰۲/۲۸
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی