سید مرتضی اوینی 122
بسم الله الرحمن الرحیم
🌴خرمشهر شقایقی خون رنگ است که داغ جنگ بر سینه دارد.داغ شهادت؛
ویرانه های شهر را قفسی درهم شکسته بدان که راه به آزادی پرندگان روح گشوده است تا بال در فضای شهر آسمانی خرمشهر باز کند
زندگی زیباست! اماّ شهادت از آن زیباتراست
سلامت تن زیباست! اماّ پرنده عشق تن راقفسی می بیندکه در باغ نهاده باشند!
ومگر نه آنکه گردن ها را باریک آفریده اند تا در مقتل کربلای عشق آسان تر بریده شود
ومگر نه آنکه از پسر آدم عهدی ازلی ستانده اندکه حسین را از سر خویش بیشتر دوست داشته باشد
ومگر نه آنکه،خانه ای تن راه فرسودگی می پیمایید تا خانه ای روح آباد شود.
ومگر این عاشق بی قرار را براین سفینه ی سرگردان آسمانی -که کره ی زمین باشد- برای ماندن در استبل خواب و خور آفریده اند؟
ومگر از درون این خاک اگر نردبانی به آسمان نباشد،جز کرم هایی فربه و تن پرور برمی آید؟.
پس اگر مقصد را نه اینجاست در زیر این سقف های دل تنگ و در پس این پنجره های کوچک که به کوچه های بن بست باز می شود، نمی توان جُست. بهتر آن که پرنده ی روح دل بر قفس نبنند.
پس اگر مقصد پرواز است!قفس ویران بهتر!
پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند،از ویرانی لانه اش نمی هراست!
زندگی زیباست.اما از مجید خیاط زاده باز پرس که زندگی چیست؟
اگر قبرستان جایی است که مردگان را در آن به خاک سپرده اند،پس ما قبرستان نشینان عادات و روزمره گی ها را کی راهی به معنای زندگی هست؟
اگر مقصد پرواز است!قفس ویران بهتر!
پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند،از ویرانی لانه اش نمی هراسد!