کمال یا زوال
بسم الله الرحمن الرحیم
پدر عارفی با پسر خود در باغ سیبی قدم میزدند. پدر پیر دست پسر جوان گرفته بود و از گذر عمر به او میگفت.
پسر پرسید: ای پدر، مرگ را چگونه میبینی ؟ آیا از مردن هراس داری؟ من وقتی تو را میبینم، از عوض تو از مرگ میترسم چون تو به مرگ از من نزدیکتری.
پدر زیر درخت سیبی با پسر رفت و گفت:
ای پسرم این سیب زرد طلایی را میبینی که رسیده است و تکامل یافته است. دیگر این سیب دلیلی برای ماندن روی شاخه نمیبیند. در حقیقت شاخه و تنه درخت کار خود را کردهاند. و ماموریت این سیب تمام شده است. ماموریت من هم در این دنیا تمام شده است، لذت شغل و خانه و ازدواج و داشتن فرزند را دیدهام و دلیلی برای ماندن بیشتر در این دنیا بر خود نمیبینم.
ترس تو از مرگ طبیعی است، چون مانند سیب سبز کال و نارسی هستی که هنوز زود است شاخه زندگی را رها کنی.
ای پسرم، آن برگ را نگاه کن،
آن برگ هم زرد میشود و میافتد.
اما بین افتادن برگ و سیب تفاوت است. سیب از کمال میافتد و برگ از زوال و سپری شدن بیهدف عمر.
اگر به کمال برسی زود از درخت زندگی رها خواهی شد. چنانچه سیب رسیده را در دست بگیری از شاخه جدا میشود ولی اگر به کمال نرسی مانند سیب نارس با رنج و مشقت از درخت زندگی جدا خواهی شد.
پس سعی کن به کمال برسی مانند پدرت که اکنون آرزو دارد و لحظهشماری میکند، حضرت حق پیک مهربان اجل را بفرستند تا او را از شاخه زندگی جدا کند.
که اگر به وقتش جدا نکند مانند برگ، باید تحمل سوز خزان را بکشم و زجر باد و سرمای پاییزی را تا از درخت بیفتم.
یقین کن روزی از درخت زندگی با مرگ جدا خواهیم شد، انتخاب با ماست، مانند سیب طلایی از کمال بیفتیم یا مانند برگ زرد، از یاس و ناامیدی و زوال. سیب را انسان میچیند و برگ را باد میریزاند. سیب را در سبدی با دست میچینند و بها میدهند برگ را زیر درختی میریزانند و زیر پای حیوان و انسان در خاک دفن میشود.
اگر ماندی ترا نچیدند میافتی و در میان خاک فاسد میشوی و یا نارس روی درخت میمانی عاقبت روی درخت فاسد میشوی تلاش کن هم برسی همبه موقع چیده شوی از چیده شدن نترس از نارس ماندن بترس از ماندن و چیده نشدن بترس