دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

حکایت زیبا 1028

جمعه, ۲۵ اسفند ۱۴۰۲، ۰۵:۴۳ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم 

#دانشمندیهودی_و_مژده_نبوت

در مکه هنگامی که پیامبر ( ص ) دیده به جهان گشود ، یکی از یهودیان آگاه ، در مکه نزد ، بزرگان قریش ( که از سران مکه بودند ) آمد ، و با تعجب گفت : آیا امشب ، در میان شما کودکی به دنیا آمده است ؟ پاسخ دادند : نه .
یهودی گفت : پس او در فلسطین به دنیا آمده که نامش احمد است و از نشانه های او اینکه خالی به رنگ ابریشم خاکستری ، در بین شانه هایش قرار دارد .
قریشیان متفرق شدند و به جستجو پرداختند . دریافتند کودکی در خانه عبدالله بن عبدالمطلب به دنیا آمده است ، جریان را به دانشمند یهودی گفتند ، یهودی خود را به آن کودک رسانید ، کودک را از مادرش آمنه گرفت ،
سپس بین شانه اش را دید ، ناگاه بی هوش شد . هنگامی که به هوش آمد ، حاضران از یهودی پرسیدند : چرا حالت دگرگون شد ؟
او در پاسخ گفت : ( مقام نبوت تا روز قیامت از بنی اسرائیل بیرون رفت ، سوگند به خدا ، این کودک همان پیامبر ( ص ) است که بنی اسرائیل را به هلاکت می رساند ) .
قریشیان از این مژده شادمان شدند .
یهودی به آنها گفت : ( سوگند به خدا ، این نوزاد ، آنچنان به شما عظمت و آبرو می بخشد ، که عظمت شما در همه جای دنیا ، به زبان مردم می افتد ) .

#کحل_البصر_ص27
 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۱۲/۲۵
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی