عاقبت نوکر بیگانه شدن
بسم الله الرحمن الرحیم
دیدار مهم 22دیماه ۴( ۱357روز قبل از خروج شاه از ایران) شاه با ویلیام سالیوان (آخرین سفیر امریکا در ایران) و رابرت هایزر (مأمور ویژه امریکا در ایران) درکتاب خاطرات ارتشبد حسن طوفانیان (از سران ارشد نظامی دوران پهلوی دوم و نزدیک به شاه) اینگونه روایتشده است:
« ایستادم تا سالیوان و هایزر آمدند بیرون. گفتم چه شد؟ چه کار میکنید؟ بالأخره چه؟ آخر این شکلی که نمیشود چکار میکنید؟ سالیوان به من گفت:"اعلیحضرت تصمیم گرفتند از کشور بروند بیرون..." بلافاصله وارد اتاق اعلیحضرت شدم. گفتم که اینها به من گفتند اعلیحضرت تصمیم گرفته اند بروند بیرون. گفت:" نه!"،
این جملهای که میگویم عین جمله شاه است:" خیر، اینها به ما تکلیف کردند برویم." گفتم اعلیحضرت!من هیچ وظیفه میهنی ندارم دیگر. وقتی که من یک عمر گفتم اعلیحضرت فرمانده کل قوا،اگر اعلیحضرت بروید بیرون من نمیمانم تو این مملکت، من هم باید بروم، گفت: "ببین، بمان این جا برای ما روشن کن، ما که به انگلیس و آمریکا بد نکرده بودیم چرا اینها این کار را با من کردند؟" گفتم اعلیحضرت خودتان نتوانستید بفهمید چرا انگلیسیها و آمریکاییها این کار را کردند حالا میخواهید من بفهمم؟» (خاطرات طوفانیان، تاریخ شفاهی ایران،
دانشگاه هاروارد، ص 82و)
پادشاه مشروطه منتظر تصمیمگیری میان دو تیم در واشنگتن بود: ازیکطرف
برژینسکی و همکارانش در وزارت دفاع به دنبال انسجام ارتش در حمایت از بختیار
و در غیر اینصورت کودتای نظامی بودند و نماینده آنها در تهران هایزر بود. از
طرف دیگر ونس و همفکرانش در وزارت امور خارجه به دنبال تفاهم با انقلابیون
بودند و نماینده آنها در تهران سالیوان بود. تردید و دو دلی شاه ریشه در اختلاف
نظرات کاخ سفید داشت. عاقبت هردو جریان در خصوص لزوم خروج شاه از
کشور توافق کردند و در 22دیماه به وی ابلاغ کردند. شاه چهار روز بعد ایران
را ترک کرد. تردید در کاخ سفید، تهران را مردد میکرد و تصمیم در واشنگتن در
تهران اجرا میشد