داستانی از علی ع 988
بسم الله الرحمن الرحیم
از یمن جماعتى نزد پیغمبر آمدند و گفتند: ما بقایاى ملک مقدم هستیم از آل نوح، و از براى پیغمبر ما وصی ای بود که اسم او سام بوده است. خبر داده در کتابش به این که از براى هر پیغمبرى معجزه ای است و نیز از براى او وصی ای هست که قائم مقام او مى شود.
وصى تو چه کسى است؟ آن حضرت اشاره فرمود به طرف على (ع)، پس گفتند: یا محمد (ص) اگر از وصى شما بخواهیم که سام بن نوح را زنده کند، مى تواند؟ فرمود: بلى، به اذن خدا.
سپس فرمود: یا على بلند شو با آنها به مسجد نزدیک محراب برو و پاى خود را به زمین بزن.
پس على (ع) نزدیک محراب رفت و در دست آن جماعت نوشته هایى بود. على (ع) دو رکعت نماز خواند و پاى خود را به زمین زد در آن هنگام زمین شکافته شد و لحد و تابوتى ظاهر شد، سپس پیرمردى از تابوت بلند شد و ایستاد که صورت او مثل ماه شب چهارده مى درخشید و خاک از سر خود مى افشاند.
سپس صلوات فرستاد بر على (ع) و گفت: شهادت مى دهم که معبودى جز ذات پروردگار نیست. و این که محمد (ص) سید پیغمبران است و به درستى که تو وصى محمد و سید اوصیا هستى. منم سام بن نوح، پس آن جماعت باز کردند صحیفه هاى خود را چنان که وصف شده بود دیدند.
سپس آن قوم گفتند: مى خواهیم که سوره اى از صحف را بخوانى. پس شروع کرد به خواندن، تا آن که سوره را تمام کرد، سپس سلام کرد بر على (ع) و به همان حالت که بود خوابید و شکاف زمین به هم آمد و آن جماعت تماما گفتند: ان الدین عندالله الاسلام، و مسلمان شدند.
📚مناقب اهل بیت، ص 45 و 46.