شهید محمد جواد تندگویان
بسم الله الرحمن الرحیم
ماجرای وزیر روشنفکری که با زنبیل به خرید میرفت
🔺خواهر شهید «محمدجواد تندگویان» وزیر اسبق نفت:
🔹علی رغم اینکه جثه نحیف و ضعیفی داشت ولی در کنار همه قرار می گرفت مثلا برای خانم های مسن محله نفت می خرید چون آن زمان نفت با پیت خریداری می شد. برای تک تک زنان مسن محله هم نان می خرید و به در خانه آنها می برد.
🔹جواد شب ها زیر چراغ برق یک حصیر می انداخت و کلاس های جبرانی برای دانش اموزآنی که در درس زبان و ریاضی مشکل داشتند برگزار می کرد احساس مسئولیت یک پسر ۱۳ ساله متناسب با شرایط پیش می رفت.
🔹آن زمان کتاب های صمد بهرنگی و جلال آل احمد، خوشه های خشم و بینوایان را در دوران کودکی و کتاب هایی که رنگ سیاسی داشت را در سن ۱۳ و ۱۴ سالگی خوانده بود و به من توصیه می کرد آنها را بخوانم، با کتاب های بهرنگی عجین بود و سعی می کرد بچه ها را با مطالعه و درک عمیق از پیام کتاب ها آشنا کند.
🔹جواد وقتی وزیر شد خلق و خو، منش و کردارش مانند قبل بود ارتباطش با ما بسیار عمیق بود وقتی به مادرم سر می زد از غذایی که برای او درست کرده بود مقداری در سینی می گذاشت و برای محافظان می برد بعد به خانه می آمد و نهار می خورد. او در محله با زنبیل برای مادرم خرید می کرد همه می گفتن آقا جواد شما وزیر هستید به ما بگویید برایتان خرید میکنیم می گفت من همان جواد قبل هستم.
حافظه قوی داشت در نتیجه توانست قران راحفظ کند دعای کمیل را حفظ بود
برای بعضی از اهالی محل که مشکل داشتند نفت میخرید و به منزلشان میبرد
شب ها زیر چراغ برق محل برای دوستانش کلاس جبرانی میگذاشت در حالی که سیزده سال داشت
جان پدر و مادر من به جان جواد بسته بود یعنی کاری کرده بود که والدین عاشقش بودند فضای خانواده اوج محبت بوده جلوه اصلی ان عشق و محبت بود
به موسیقی علاقه داشت مذهب در غالب مناسک نشناخته بود با قران شناخته بود
اهل مطالعه بود و دیگران را به مطالعه تشویق میکرد
زمانی که وزیر شد همان موقع برای خرید خانه با زنبیل میرفت مغازه
برای نوشتن برنامه طولانی صنعت نفت میرود مشهد و برای گرفتن مدد از امام توسل و بست مینشیند