شهید سید یوسف کابلی
بسم الله الرحمن الرحیم
شهید سید یوسف کابلی
شهید سید یوسف کابلی در 29 آبان ماه 1335 در یک خانواده مذهبی و در یکی از جنوبی ترین مناطق تهران چشم به جهان گشود.
کودکیاش همچون هم سن و سالانش در شور و نشاط گذشت. خانواده مذهبی او از همان سنین ابتدایی سورههای کوچک قرآن را به او آموختند.
وقتی وارد دبستان شد بسیاری از سورههای قرآن را حفظ بود و نمازش ترک نمیشد. در دوران تحصیل آنچه که او را از سایر دوستانش متمایز میساخت هوش سرشار و روح ایثارگری او بود.
در دوران دبیرستان سعی میکرد تلاوت قرآن را به دوستان و سایر محصلان یاد بدهد و برای آنها رساله امام خمینی (ره) را آموزش میداد.
پس از اتمام دبیرستان در سه رشته شیمی در دانشگاه تبریز، رشته الهیات در دانشگاه شیراز و رشته مهندسی طراحی در دانشگاه علم و صنعت تهران قبول شد که از این میان رشته مهندسی را برگزید.
در سال 1355 مبارزات سیاسی خود را به صورت گسترده آغاز کرد. طی دوران تحصیل به مبارزه علیه خطوط منحرف و غالباً فاسد که دانشجویان را به انحراف میکشیدند پرداخت.
پس از پیروزی انقلاب سید همچنان در تمام صحنههای جنگ حضوری فعال داشت. از جمله فعالیتهای او در این دوران عبارتند از:
فعالیت در امر بنیانگذاری سلاح سنگین و توپخانه در سپاه،
تشکیل واحدهای ضد زره در سپاه پاسداران،
طراحی موشکهای هدایت شونده ضد تانک.
او در طول سالهای جنگ چندین بار مجروح گشت اما هر بار مصممتر به جبهه بازگشت. سرانجام در روز 18 بهمن 1365 در عملیات کر بلای 5 (بین شهرک شلمچه دوئیجی) ترکش خمپاره او را به آرزوی دیرینهاش رساند و راهی دیار شهیدان ساخت.
روحش شاد و راهش پررهرو باد.
فعالیت های شهید پیش از پیروزی انقلاب اسلامی
سید یوسف –که فردی خود ساخته و هوشمند بود – با مطالعات وسیع ، نسبت به معارف و مسائل دینی ، آشنایی مطلوب می یابد و پس از آن توجه خود را معطوف هدایت و آموزش همسالان ، دوستان و هم کلاسی هایش می نماید و از این طریق ، از خود چهره ای مقبول و جذاب برای آنان پدید می آورد.
سید یوسف پس از دریافت مدرک دیپلم ، در کنکور شرکت کرده و در چهار رشته با امتیاز بالا پذیرفته می شود. او رشته مهندسی مکانیک را بر می گزیند و در دانشگاه علم و صنعت به تحصیلات عالی در این رشته می پردازد.
از آنجا که پدر یوسف، فردی فرهیخته و فرهنگی بود و در مبارزات سیاسی دستی داشت و با امثال شهید هاشمی نژاد ارتباط تشکیلاتی داشت ، یوسف نیز خیلی زود با مسائل سیاسی آشنا می گردد.
از بدو ورود به دانشگاه ، مسائل اجتماعی ، سیاسی و مذهبی، در افکار و اعمال وی پر رنگ تر می شودو رفته رفته موضعی پر رنگ و شفاف از خود بروز می دهد.
وی رفته رفته فعالیت هایش در سطح دانشگاه را وسعت می بخشد و همراه دوستان دانشگاهی اش اقدامات اساسی در جهت روشنگری دانشجویان انجام می دهد.
از سوی دیگر از بعد سیاسی مذهبی ، با کسانی که اهل سازش و غرب زده بودند، به مخالفت می پردازد. با اوج گیری انقلاب اسلامی ، سید یوسف با شور و اشتیاق و امید فراوان ، به فعالیت هایش ابعاد دیگری می بخشد و با روش های مختلف به مخالفت و مبارزه با رژیم شاه می پردازد .
وی با دوستان صمیمی خود، برای پخش اعلامیه ها و نوار های حضرت امام خمینی (ره) به شهرهای بابل، بابلسر، آمل، نوشهر، چالوس، شهسوار و لاهیجان سفر میکند.
وی در مقابله با رژیم ، به تهیه کوکتل مولوتوف با دیگر دوستانش مبادرت می ورزد. با این حال، از کمک به مردم محروم غفلت نمی ورزد.
پدرش می گوید : روزی به من گفت پدر! مقداری آرد و نفت تهیه کن ومن فراهم آوردم. همه آنها را در میان خانواده های محروم تقسیم کرد.
وی همچنین می گوید: مدتی میدیدم که یوسف دیر به منزل می آید، نگران بودم، به برادرش گفتم برود و ببیند یوسف چه کار می کند، پس از مراقبت، متوجه می شود که او میرود در جنوب شهر تران کار می کند و دسترنجش را به یک خانواده فقیر می دهد. (منبع:کتاب بی کرانه ها)
فعالیت های شهید پس از پیروزی انقلاب اسلامی
سید یوسف ، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، به عضویت رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در می آید و مدتی در مساجد ، به آموزش نظامی نیروهای مردمی می پردازد.
با شروع قائله کردستان و تحرکات ضد انقلاب در آن جا، هماه شهیدان ناهیدی و نورانی به مریوان اعزام می شود و به عنوان فرمانده گردان، به مبارزه با گروهک ها بر می خیزد.
وی به اتفاق چند تن از همرزمانش، فعالیت های فنی و تخصصی خود را آغاز می کند که برای نخستین تجربه، سلاح های سنگین را در سپاه بنیان می گذارد و توپخانه های از کار افتاده را راه می اندازد.
پس از مدتی ، واح های ضد زره شکار تانک سپاه را تشکیل می دهد.سید یوسف، در عملیات آزاد سازی مناطق استراتژیک مریوان حضوری ژر شور می یابد.
در عملیات ازاد سازی مناطق دذلی، به عنوان معاونت عملیاتی سپاه دزلی ارد عمل می شود و در عملیات آزاد سازی مناطق حساس اورامانات شرکت می جوید و از ناحیه پای راست و نخاع مجروح میشود که منجر به فلج زانوی راست وی می شود.
وی در دوران نقاهت با دختری متقی و از خانواده ای روحانی ازدواج می کند. (منبع:کتاب بی کرانه ها)
فعالیت های شهید در دوران دفاع مقدس
شهید کابلی، با وجود مجروح و معلول بودن، دل به جبهه می سپارد و حتی ازدواج وتشکینل خانواده نیز نمی تواند در اراده آهنین او برای حضور در جبهه خللی وارد کند.
با چهرهای مصمم ، بار دیگر پای در جبهه می گذارد. در عملیات فتح المبین شرکت فعالانه می جوید و توپخانه 122 میلیمتری سپاه را راه می اندازد.
در عملیات بیت المقدس ، فرماندهی توپخانه 122 میلیمتری را بر عهده می گیرد. وی در لشکر 27 محمد رسول الله (ص) به عنوان چهره ای ممتاز خمش می درخشد.
سید ، در عملیات مسلم ابن عقیل ، در مسئولیت توپخانه قرارگاه نجف انجام وظیفه می کند.وی با دوست و هم رزم دیرین خود علیرضا ناهیدی ، تیپ پیاده – مکانیزه ذوالفقار را سازماندهی می کند.
در عملیات والفجر مقدماتی ، به عنوان مسئول طرح و برنامه تیپ ذوالفقار وارد عمل می شود.
در عملیات والفجر 1 مسئولیت تیپ 2 سلمان از لشکر 27 را بر عهده می گیرد و با لیاقت تمام ، از عهده آن بر می آید.
در این عملیات ، در محاصره تک تیر انداز های دشمن قرار گرفته ، دو باره از ناحیه زانوی پای راست آسیب می بیند.
شهید کابلی در عملیات والفجر 3 به عنوان معاون تیپ پیاده – مکانیزه ذوالفقار منصوب می شود و در عملیات والفجر 4، خیبر و بدر به عنوان فرمانده تیپ ذو الفقار وارد عمل می گردد و حماسه می آفریند.
پس از عملیات بدر پایان نامه اش را به دانشگاه ارائه می نماید و مدرک مهندسی مکانیک را دریافت کرده ، به جبهه باز می گردد. پس از باز گشت به جبهه در عملیات کربلای 4 و کربلای 5 شرکت می کند.
(منبع:کتاب بی کرانه ها)
ویژگی های اخلاقی
او فردی متقی و شجاع و از کودکی در فکر و اندیشه محرومان جامعه بود و هر آنچه که داشت با آنان تقسیم می کرد. تمام هم و غم او خانواده های بی سرپرست بودند و از آنان دلجویی می کرد.
پدرش می گوید : در دوره دبستان ، یک دست کت و شلوار برای یوسف خریدم ، کت و شلوار را به معلمش داده بود و گفته بود که پدرم این را داده و گفته که بدهم به کسی که نیازمند است.
او اوقات فراغتش را به مطالعه دروس دانشگاهی یا قرائت قرآن می پرداخت. به نوافل و مستحبات مقید بود. زندگی ساده و بی تکلفی داشت و از تشریفات گریزان بود. به دنیا هرگز دل نبست. نسبت به اصل امر به معروف و نهی از منکر اهتمام ویژه داشت .
هرگاه پشت جبهه بود در نماز جمعه شرکت می کرد و به دوستانش هم توصیه می کرد در نماز جمعه حاضر شوند. او فردی فهیم ، مهربان و دارای روحی عظیم و تفکری عمیق و عاطفه ای رقیق بود.
در مواجهه با حق ، متواضع و متین و در برخورد با باطل ، شدید و قاطع بود. او به امام عشق می ورزید و خودش را وقف خدمت به آرمان های حضرت امام (ره) و انقلاب کرد.
(منبع:کتاب بی کرانه ها)
خاطره نقل شده از پدر شهید
شب سال نو بود که متوجه شدم یوسف و برادرش لباسهای نویی را که برایشان سفارش داده بودم بدوزند بردهاند و دادهاند به معلمشان که آنها را به بچههای بیبضاعتی که درسشان خوب است، بدهد.
روزی به من گفت: «پدر جان سالن مدرسه بزرگ است و میزها و نیمکتهای فلزی خیلی سرد میشوند و بچهها از سرما میلرزند بهتر نیست این بخاری بزرگ را که چندان مورد احتیاج ما نیست به مدرسه هدیه بدهیم؟» من هم قبول کردم و آن را به مدرسه دادم. یوسف از این کارها فراوان انجام میداد.
هنگامی که به دانشگاه میرفت، پنجشنبهها و جمعهها را برای کار به آجرپزی میرفت و فروش را به یک خانواده فقیرنشین شش نفره که پدر خانواده فلج و از کار افتاده بود، میداد. هیچگاه در این باره با کسی صحبت نکرد ما هم بعدها فهمیدیم.
نوجوان با صلابت
زانوی پای سید یوسف بر اثر اصابت گلوله به شدت مجروح شده بود. بچهها خواستند کمکش کنند، ولی او نمیپذیرفت و چون ماندن در محاصره نیروهای دشمن خطر زیادی داشت او از نیروها خواست که او را به حال خود بگذارند و از محاصره خارج شوند.
سرانجام با اصرار یوسف، بچهها آنجا را ترک کردند. سید تک و تنها روی رملها افتاده بود خودش میگفت چون یارای راه رفتن را نداشت همانجا نقش زمین شد.
در آن اثنا نوجوانی سیزده- چهارده ساله به بالینش میآید و قوطی آب میوهای را که همراه داشته به او میخوراند تا حالش بهتر شود و به او میگوید که باید بلند شوی و همراه من به موضع نیروهای خودی بیایی.
سید میگوید من قادر به حرکت نیستم ولی نوجوان میگوید تو باید بیایی عقب چون در مواضع دیگر به وجود تو نیاز شدید هست.
با مساعدت و دلگرمی آن نو جوان، سید یوسف به سختی خود را به همرزمانش که نیم ساعت پیش از او حر کت کرده بودند، میرساند. بعدها او میگفت: «من در تعجبم که یک پسر بچه چهارده ساله چطور در آن جنگ و آتش و خون، آن طور با صلابت مرا به حرکت واداشت.»
مادر برایم دعا کن
مادر شهید کابلی درباره آخرین دیدار خود با فرزند شهیدش میگوید: «آن شب، همراه فرزندان و خانمش خانه ما بودند بعد از آنکه نماز مغرب و عشاء را خواند به من گفت: «مادر جان! تو برای من دعا نمیکنی، خدا میداند من دارم زجر میکشم، تمام دوستانم شهید شدهاند، تو را به خدا مادر مرا دعا کن ...»
من که از این حالت او تعجب کرده بودم گفتم :« من که نمیدانم تو ازخدا چه میخواهی، من راضی هستم به رضای خدا، هر چه صلاح است به تو عنایت فرماید.»
و پرسیدم: «یوسف جان باز هم میخواهی به جبهه بروی؟» گفت: «بله مادرجان. مایحتاج سه، چهار روز را برای خانوادهام خریدهام، بعد از آن هم خدا کریم است.» آن شب آخرین باری بود که او را دیدم. او رفت و سه چهار روز بعد به شهادت رسید.
فرازهایی از نامه شهید به خانوادهاش
... التماس دعا دارم برای پیروزی اسلام و مسلمین بر تمامی کفر و این همه کشورها و دولتهای خائن که همگی برای حرص دنیا و پول پرستی و مقام پرستی و دفاع از روسا و دوستان کافر و شرابخوارشان، این همه بلا و جنگ و آتش بر سر مسلمانان و سایر مردم ایران و لبنان و مصر و ... و دیگر مسلمانان دنیا میریزند و در کمال راحت یو بیخیالی پشت سر همه اینها، به شهرهای دیگر سفر میکنند و مجالس عیش و نوش نقشهها و توطئههای جدید بر علیه بلاد مسلمین را طراحی میکنند.
پس باید به دستور قرآن با اینها مبارزه کرد. آنکه میتواند با مال و آنکه میتواند با جان و مال و آنکه میتواند با دعا و نیایش به درگاه الهی در ریشه کن شدن کفر و مشرکین و منافقین سهم و شریک باشند.
پدر و مادر عزیزم، انشاء الله که از ما راضی باشید و با این همه سختیها و مشقتها که از ما متحمل شدهاید، گذشت کنید.
به هر حال چارهای نیست و حکم امام (ره) همچون حکم خداست. در این دنیا، انسان باید سختی بکشد تا در دنیای جاوید بتواند پیش خدا و پیامبر اکرم (ص) و ائمه معصوم سربلند کند و با عزت باشد.
حقیقتاً که دو روز زندگانی پست این دنیا با این ظاهر فریبنده که انسان را میخواهند با لباس و غذا و شیر و گوشت و امثالهم و پست و مقام گول بزنند، مضحک و بچهگانه است و حقیقتاً که ما تا به حال بنده خوبی برای خدا نبودهایم و قدر این همه نعمتها و محبتهای خدا که ما را خلق کرده و آبرویمان را حفظ کرده و گناهانمان را مخفی نگه داشته و با تمام اینها روزیمان را مرتب داده و ما را به راه راست هدایت کرده است، بنده خوبی نبودیم و قدر او را ندانستیم.
نامه شهید به فرزندانش
پسران خوبم سید حسین و سید علیرضا سلام علیکم. ... میدانم آن طور که لایق شماست در زندگی خدمت نکردهام و در بسیاری از صحنههای زندگی شما را با خدایتان تنها گذاشتهام ولی خوب خدا میداند که در قبال خون شهدا که هر قطرهاش راهنما و دریای رحمت و نور است، شرمندهام و عقب مانده.
انشاء الله شما دو تا که نامتان نام دو شهید بزرگوار جبهههاست (حسین قجه ای و علی رضا ناهیدی )و نذر هم کردهایم بتوانید حتیالامکان طلبه و ادامه دهنده راه شهدا و راه حسین (ع) باشید که پایه گذار تمام قیام و ظهور امام زمان (عج) است.
پسران خوبم میدانم که شماها از نسل امام حسین (ع) و پیغمبر هستید و خودتان شیری که خوردهاید پاک و حلال است، پس تقوی پیشه کنید و از حرام و شبهات بپرهیزید و حتیالامکان به طلبگی و به جبهه اسلام روی بیاورید تا سعادت دنیا و آخرت را برای خودتان بیمه کنید.
اگر تمام لحظههای عمر را به تقوی و خودسازی برای تقرب به درگاه خدای بزرگ و مهربان زحمت بکشیم و برای عزت اسلام و مسلمین در سختی باشیم، ضرر نکرده بلکه بهترین راه را رفتهایم.
دنیا سراسر تظاهر و پرحرفی است و شناخت خدا و خودسازی و سکوت و دعا بهترین حربههاست. پس سعی کنید همیشه برای رضای خدا و نزدیکی به خدا مخلص و پاک باشید و از همهمه و مجالس سبک و بیمغز بپرهیزید و همچنین مواظب مامان باشید.
دیگر برای عظمت اسلام و ظهور امام زمان (عج) دعا کنید و بدانید که مومن نمازش اول وقت و حتیالامکان به جماعت است و آن هم حتیالامکان با خضوع و خشوع قلب و با آرامش و وقار و نماز شب را که در دل شب بپای میدارد که عزت و نور مومن و بسیاری دیگر از برکت نماز شب است و خدا را در نمازها حاضر و ناظر بدانید که هست.
چگونگی شهادت
شهید سید یوسف کابلی پس از سال ها مبارزه و تلاشی خستگی نا پذیر ، سر انجام در عملیات کربلای 5 ،شهد شهادت نوشید.
شهید کابلی در روز 18 بهمن ماه 1365 ، پس از ادای نماز صبح ، به خط رفت تا وصال سرخ یابد و یافت و در منطقه ای بین شهرک شلمچه و دوعیجی به فیض شهادت نائل آمد.
او مسافر کربلا بود و میهمان امام حسین (ع) . سعی او در زیارت مولایش ، مشکور افتاد و اجرش مقبول. ودر طلوع فجری صادق و در انفجار نور به معراج دل رسید.
(منبع:کتاب بی کرانه ها)
وصیتنامه
... امیدوارم که خدای متعال، رحمت خود را نصیب بنده گنهکار خود بفرماید و مرا به آرزوی قبلی خود یعنی شهادت فی سبیل الله برساند که (این را) تنها راه نجات خود میدانم و آرزوی دیگرم این است که اگر خداوند شهادت را نصیب بنده گنهکار خود کرد، دوست دارم با بدنی پارهپاره به دیدار الله و ائمه معصومین به خصوص حضرت سید الشهدا (ع ) بروم، من راهم را آگاهانه انتخاب کردم و اگر وقتم را شبانهروز در اختیار این انقلاب گذاشتم به این دلیل است که خود را بدهکار انقلاب و اسلام میدانم و انقلاب اسلامی بر گردن بنده، حق زیادی داشته که امیدوارم توانسته باشم جزء کوچکی از آن را انجام داده باشم و مورد رضایت خداوند بوده باشم.