دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی
آخرین مطالب

حکایت قرائتی

جمعه, ۳ شهریور ۱۴۰۲، ۰۸:۵۹ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم 

بچه‌علی‌نقی‌الان‌کیست ؟

علی‌نقی، کاسب مؤمن و خیری بود که هیچ‌گاه وقت نماز در مغازه پیدایش نمی‌کردند. در عوض این معلم قرآن در صف اول نماز جماعت مسجد دیده می‌شد. 
یک عمر جلسات مذهبی در خانه‌ها و تکیه‌ها به راه‌انداخته و کلی مسجد مخروبه را آباد کرده بود ولی از نعمت فرزند محروم بود ...

آن‌هایی که حسودی‌شان می‌شد و چشم دیدنش را نداشتند، دنبال بهانه می‌گشتند تا نمکی به زخمش بپاشند ..!
آخر بعضی‌ها عقده پدر او را هم به دل داشتند؛ پیرمردی که رضاخان قلدر هم نتوانسته بود جلسات قرآن خانگی او را تعطیل کند ..!

علی‌نقی راه پدر را ادامه داده بود اما   
الان پسری نداشت که او هم به راه پدری برود. به خاطر همین همسایه کینه‌توز، بهانه خوبی پیدا کرده بود تا آتش حسادتش را بیرون بپاشد؛ درب را زد. علی‌نقی آمد دم درب ...
مردک به او یک گونی داد و گفت: 
«حالا که تو بچه نداری، بیا این‌ها مال تو، شاید به کارت بیاید».
 علی‌نقی در گونی را باز کرد، ۱۱ تا بچه گربه از توی آن ریختند بیرون ..!
قهقهه مردک و صدای گریه علی‌نقی قاطی شد ...
کنار در نشست و دستانش به دعا بلند و گفت «ای که گفتی بخوانیدم تا اجابت‌تان کنم ..! اگر به من فرزندی بدهی، نذر می‌کنم که به لطف و هدایت خودت او را مبلغ قرآن و دینت کنم».

خدایی که دعای زکریای سالخورده را در اوج ناامیدی اجابت کرده بود، ۱۱ فرزند به علی‌نقی داد که اولین‌شان همین حاج آقا محسن قرائتی است ..

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۶/۰۳
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی