دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

مکاشفه ی واقعه عاشورا

شنبه, ۷ مرداد ۱۴۰۲، ۰۴:۲۹ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم 
مکاشفه ی واقعه عاشورا ( آیت الله بهاء الدینی )
 یک سال در ایام محرم به آیت الله بهاءالدینی وعده داده شده بود که تمام واقعه ی روز عاشورا بر ایشان مکاشفه شود و لحظه لحظه ی روز عاشورا برایشان نمایانده شود ۱ روز عاشورا فرا رسید و مرحوم بهاء الدینی بعد از وضو و نیایش مختصری به گنجی رفتـن و به سمت قبله خیره ماندنـد . از قبل به خانواده نیز سپرده بودند که تحت هیچ شرایطی به ایشان کاری نداشته باشند . همسر یا فرزند ایشان که از موضوع اطلاع داشته مدام به اتاق ایشان سر میزدند و نقل میکنند که هرچه به ظهر نزدیکتر میشد چهره ایشان ملتهب تر و نگران تر میشد ، تا اینکه صدای اذان برخواست ایشان برخواستند و نماز اقامه کردند و دوباره به همان حالت رو به قبله رفتند گویی که نه چیزی می بینند و نه میشنونـد . بعد از نماز هر بار که می آمدیـم چهره ایشان پر از اشک بود
و گریان تا اینکه کم کم صدای گریه و ناله از اتاق ایشان برخواست گاها صداهای ایشان کم و گاها زیاد میشد تا جایی که به ناگاه نعـره ای کشیدند و از حال رفتنـد . به صـدای نعره به اتاق ایشان رفتیم و سعی در بهوش آوردن کردیم اما تا ایشان به هوش می آمدنـد بقدری می گریستند و دوباره نعره و بیهوشی تا 5 بار این اتفاق تکرار شد . بار ششم وقتی بهوش آمدنـد فقط می گریستن و این بار گریه ایشان تا شب ادامه داشت و یارای سخن گفتن نبودنـد . شب هنگام بعد از نماز عشاء گریـه ایشان قطع شد ولیکن همچنان با کسی حرف نمیزدند . یکی از نزدیکان سعی در تکلم کردند و عرض کردند که ایشان از کدام صحنـه کربلا اینگونه برآشفتنـد . مرحوم بهاء الدینی مجددا به گریه افتادنـد و از میان بغض گلو فقط گفتنـد چشمان .عباس وقتی که مشک  پاره شد .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۵/۰۷
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی