دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

زبان حال حضرت زینب س

چهارشنبه, ۲۸ تیر ۱۴۰۲، ۱۱:۰۰ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم 

من از لبت شنیدم، تا اسم کربلا را  
دادند دست روحم، درد و غم و بلا را
 
مانند تو ز من هم، پوشیده نیست اسرار 
می‌بینم ابتدا را ، می‌خوانم انتها را 
 
روز ده محرم، روز قرارتان بود 
تو زود آمدی تا، راضی کنی خدا را 
 
گفتند میهمانید، اما چه میهمانی؟ 
فعلا که تا به امروز، با ما نشد مدارا! 

 
در ابتدا که یا رب، مهمان نیزه‌هاییم 
ختم به خیر فرما، پایان ماجرا را 
 
این‌ها که راه ما را، در کربلا گرفتند  
دیروز در مدینه، بستند راه ما را

من عهد بسته‌ام با، مادر که با تو باشم 
بفرستشان مدینه، زنها و بچه‌ها را
 
ای کاش قبل از آنکه، خیمه به‌پا نمایی 
می کَندی ای برادر، در دشت قبر ما را 
 
لب تر کنی عزیزم، سر می‌دهم به جایت 
تغییر می‌دهم من، تقدیر را، قضا را 
 
تا قتله‌گاه از تل، من راه می‌گشایم  
خواهند دید اینجا، موسای بی عصا را
 
بر دوش تو شهادت، بر دوش من اسارت  
بسپار دست زینب، اولاد مصطفی را
 
صد قطعه از تن تو، در چشم زینب آمد 
وقتی نگاه کردم، هر جای نینوا را

ای کاش بین گودال، عصر دهم عزیزم 
حداقل ندزدند، از پیکرت عبا را 
 
حق دارم ای برادر، دلواپس تو باشم  
آورده کوفه با خود، خولیِ بی حیا را

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۴/۲۸
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی