دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

حکایت زیبا 939

سه شنبه, ۶ تیر ۱۴۰۲، ۰۵:۰۴ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم 
 پیرایشگاه بندگی
وقتی می روی آرایشگاه ، باید یک ربع تا بیست دقیقه زیر دست آرایشگر بنشینی تـا آخـرش موهایت مرتب و قشنگ بشود ، امـا اگـر وسط کار از روی صندلی بلند بشوی یا این که چند بار سرت را تکان بدهی و نگذاری کارش را انجام بدهد ، بعـد دادوهـوار راه بیندازی « چرا موهای منو اصلاح نکردی ؟! » آرایشگر با عصبانیت و کمی تعجـب به تو می گوید « مرد حسابی مگه درست نشسـتی کـه مـن بتونم کارم رو انجام بدم ؟! » حالا اگه در جوابش بگویی « مگه من پنج دقیقه ننشستم زیر دستت ؟! چـرا همیـن اندازه موهـام مرتب نشـده ؟! چـرا این قدر نامیزونه ؟! »
به نظرم خودت هم به او حق میدهی که به تو بخندد ! بـه قـول آرایشگر : آخـه مرد حسابی ! موهـات موقعی اصلاح 
می شود که یک ربع کامل بنشینی و تکان نخوری نمی شود بگویی چون پنج دقیقه نشستم ، پس به همان اندازه باید موهایم مرتب بشـود بعضی اوقات در مشکلات زندگی ، مـا هـم چنین گلایه کودکانه ای از خـدا می کنیم ؛ همین قدر خنده دار ! نه درسـت بـه دسـتوراتش عمـل می کنیم ، نـه کمی صبر داریـم تـا نتیجه حاصل بشـود ، ولی تا مشکلی پیش می آید دادوهوارمـان را بالا میبریم که : آهای مگه مـن نماز نخوندم ؟ مگه مـن روزه نگرفتم ، مگه من ... پس چرا این طوری شد ؟ در این طـور وقتهـا از خودمان بپرسیم : مگـه مـن چـقـدر بـه دستورات اصلاحگر هستی عمل کردم که این قدر توقع دارم ؟ آیا به اندازه کافی برای نتیجـه صبر کردم یـا وسـط کار از زیر دست او بلند شدم و دادوهـوار راه انداختم ؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۴/۰۶
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی