دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

خدای گرگ

سه شنبه, ۲۷ دی ۱۴۰۱، ۰۹:۳۲ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم 

نانوایی شلوغ بود و چوپان مدام 
این‌پا و آن‌پا می‌ڪرد.
نانوا به او گفت: 
چرا این قدر نگرانی؟
گفت:
 گوسفندانم را رها کرده‌ام و 
آمده‌ام نان بخرم، 
می‌ترسم گرگ‌ها شکمشان را پاره کنند
نانوا گفت: 
چرا گوسفندانت را به خدا نسپرده‌ای؟
گفت: 
سپرده‌ام، اما او خدای گرگها هم هست.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۱۰/۲۷
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی