کربلای 5 چه گذشت؟
بسم الله الرحمن الرحیم
گفتگوی با سردار غلامپور:
در کربلای5 به دشمن رودست زدیم.
* در واقع اتفاقی که در کربلای 4 و 5 افتاد این بود که جای تلاش اصلی و پشتیبانی با هم عوض شد
عملیات جدیدی تحت عنوان کربلای 5 طرحریزی نشد بلکه جای تلاش اصلی و پشتیبانی کربلای 4 را عوض کردند؛ یعنی فرماندهی میگوید چون تلاش و پشتیبانی ما موفق بوده و هنوز دشمن هوشیار نیست، یگانهای اصلی را بالا میآورد و یکسری یگانها را پایین میبرد و در واقع اصلاحاتی در طرحریزی به وجود میآید.
بنابراین کربلای 5 عملیاتی خلقالساعه نیست. اصلا محال است ما بتوانیم ظرف 15 روز عملیاتی را طرحریزی و برنامهریزی کنیم، عقبههایمان را آماده کنیم و همه چیز را پای کار بیاوریم تا عملیات انجام شود.
کربلای 5 عملاً کربلای 4 اصلاح شده است. یعنی در کربلای 4 وقتی دشمن به ما رودست میزند، بلافاصله ما با تغییر تاکتیک و تغییراتی که در طرحریزی میدهیم به دشمن رودست میزنیم و کربلای 5 را انجام میدهیم.
کربلای 5 از دل کربلای 4 بیرون آمد.
* حتی به نظر میرسد تغییر اسم هم بیشتر بار روانی داشته باشد
بله همین را عرض میکنم. اینکه گفتیم 4 و 5 یعنی اینها ادامه یکدیگر هستند. یعنی عملیات کربلای 5 از دل کربلای 4 بیرون میآید. شما تمام عملیاتهای ما را نگاه کنید؛ آمادهسازی هیچ کدام از عملیاتهایی نظیر «خیبر»، «بدر»، «والفجر8» کمتر از یک سال نیست. «خیبر» سال 62 است، «بدر» سال 63 «والفجر8» هم سال 64. «کربلای4» هم سال 65 است. یعنی آمادگی هر عملیاتی برای ما تقریباً یک سال طول میکشد. مگر میشود عملیاتی ظرف 15 روز آماده شود؟ آن هم عملیاتی که در آن شکست خوردیم، تجهیزات و نیروهایمان را از دست دادیم، از لحاظ روحی و روانی شرایط سختی داریم. مگر ظرف 15 روز معجزهای میشود که ما بتوانیم کربلای 5 را انجام دهیم؟
بنابراین رابطه تنگاتنگی بین عملیات کربلای 4 و 5 وجود دارد. یعنی بخش قابل توجهی از موفقیت ما در عملیاتی به نام کربلای 5، بخاطر کربلای 4 است.
جلسات طولانی فرماندهان برای انجام کربلای
5
* در جلسات تصمیمگیری بین دو عملیات کربلای 4 و 5 چه گذشت و فرماندهان دلیل مخالفتشان چه بود و سرانجام چطور تصمیم به انجام عملیات گرفته شد؟
شاید از نادر عملیاتهایی بود که بخش عمده وقت ما در جلسات گذشت. یعنی غیر از قرارگاه ما که خط حد داده بودیم و کار آماده سازی را در منطقه انجام میدادیم، بقیه فرماندهان در جلسه بودند
در عملیاتهای قبلی به هر لشکر خط حدی داده میشد و آن لشکر از خط حد خود عبور میکرد. یعنی به هر لشکر عرض کمی میدادیم و میگفتیم حمله کن.
در فاو، اولین گام ما در تغییر طراحی صورت گرفت به گونه ای که لشکر از لشکر عبور میکرد. در کربلای 5 طرح دیگری دادیم که قرارگاه از قرارگاه عبور کند. مثلا قرارگاه ما یعنی کربلا میرفت و پنج ضلعی را میگرفت و عزیز جعفری با قرارگاه قدس از ما و مصطفی ایزدی با قرارگاه نجف از قرارگاه قدس عبور میکرد. که این طرح هم با موفقیت انجام شد.
بیش از 98 درصد از فرماندهان مخالف بودند
وقتی ما میخواستیم عملیات کربلای 5 را انجام دهیم، همه چیز سر جای خودش بود فقط مقداری به لحاظ روحی و روانی به خاطر آسیبی که در کربلای 4 دیدیم، فرماندهان ناراحت بودند و مشکل داشتند.
حتی شب آخری هم که قرار بود تصمیمگیری شود که عملیات صورت گیرد یا خیر، بیش از 98 درصد از فرماندهان مخالف بودند و میگفتند اصلاً چنین چیزی امکان ندارد.
برخی هم مثل آقا رحیم (صفوی) به آقای هاشمی میگفت شما 10 روز به ما فرصت دهید. در حالی که آقای رضایی به شدت مخالف بود و میگفت اگر یک روز به دشمن فرصت بدهیم، دیگر چنین موقعیتی به دست نخواهد آمد.
حتی آقای هاشمی رفسنجانی به من گفت آقای غلامپور شما نظر آخرت را بده. من به عنوان فرمانده قرارگاه عملکننده اصلی (قرارگاه کربلا) باید نظرم را میگفتم. من گفتم آقای هاشمی ما آمادهایم و همه کارهایمان را هم کردهایم اما باید اشکالات را هم ببینیم. آقای هاشمی میگفت نه دیگر، اما نداریم. یا بگو بله یا نه
من نمیتوانستم بگویم. در اینجا آقا محسن ورود میکند و میگوید آقای هاشمی این کار را نکنید [چون روحیه افراد خراب میشود]. در نهایت آقای هاشمی را مجاب میکند تا تصمیم نهایی را بگیرد.