دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

تربیتی 198

جمعه, ۱۸ آذر ۱۴۰۱، ۰۸:۱۸ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

یک ناخدای تحصیلکرده و یک خدمه پیر بیسواد در یک کشتی با هم کار می  کردند.پیرمرد هر شب به کابین ناخدا می  رفت و به حرفهای او گوش می  داد.

یک روز ناخدا از پیرمرد پرسید:آیا درس زمین شناسی خوانده است؟

پیرمرد گفت:نه

ناخدا گفت:پس تو یک چهارم عمر خود را از دست داده  ای.

پیرمرد خداحافظی کرد و در حالی که به اتاق خود می  رفت با خودش به این فکر می  کرد که ناخدا فرد تحصیلکرده  ایست و حتماً چیزی که در مورد آن صحبت می  کند واقعیست.پس من یک چهارم عمرم را از دست داده  ام.

شب بعد ناخدا از او پرسید:در مورد علم هواشناسی چیزی می  دانی؟

پیرمرد گفت:نه

ناخدا گفت:پس تو نیمی از عمر خود را از دست داده  ای.

پیرمرد ناراحت شد و دوباره با همان افکار به اتاق برای خواب رفت.

شب بعد باز ناخدا از او پرسید:آیا در مورد علم دریا شناسی چیزی می  دانی؟

پیرمرد گفت:نه

ناخدا گفت:پس تو سه چهارم عمر خود را از دست داده  ای.

پیرمرد آن شب را نیز ناراحت به اتاق خود برگشت.

ولی صبح زود به سراغ کابین ناخدا رفت و از او پرسید:در مورد علم شناشناسی چیزی می  دانی؟

ناخدا گفت:نه!شناشناسی؟

پیرمرد گفت:بله.پس تو تمام عمر خود را از دست داده  ای،چون کشتی به یک صخره برخورد کرده و در حال غرق شدن است.خداحافظ...

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۹/۱۸
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی