دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی
آخرین مطالب

مهدی خندان شیر کوهستان

دوشنبه, ۳۰ آبان ۱۴۰۱، ۰۹:۰۳ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
اقای پروازی:
بعداز شهادت اکبرحاجی پورفرمانده ت عمار ومرحله دوم عملیات حاج همت که کادر بسیارمطرح ازلشگربعلت شهادت وجراحت دراختیارنداشت به سنگرفرمانده تیپ عمارمراجعه میکند وچون مهدی خندان حضورنداشت به اقای پروای میگوید شما ومهدی خندان حق نداریدازاین سنگرجلوتربرویدکه بعدازکلی بحث اقای پروازی میگویدمن بسیجی هستم واخوند چراجلونروم حاج همت میگویدمن زورم به شما نمیرسد ولی به خندان بگوازاینجا جلوترنرودزیرا مرحله دوم هم حاجی میدانست کاری پیش نخواهدرفت ونمیخواست کادرلشگررا ازدست بدهد ماشین حاجی که حرکت میکند
خندان باماشین میرسداقای پروازی میگویدمهدی تویوتا را دیدی؟ مهدی :چه کسی بود اقای پروازی:حاج همت مهدی:چه گفت ؟اقای پروازی:گفت خندان ازاین سنگرجلوترنرود مهدی بسرعت بسمت ماشین میرود وحرکت میکند بسمتی که ماشین حاج همت رفته بودوبعداز چندکیلومتر تعقیب ماشین حاج همت بابوق وچراغ ماشین حاجی را متوقف میکند ودستوررا ازخودحاج همت میپرسد وبا التماس وایضا گریه ازحاجی میخواهد که حداقل اجازه بدهد که تانقطه رهایی گردان برودبعداز التماس بسیار حاجی تا نقطه رهایی را مجوزمیدهد دوباره مهدی میگوید حاجی اگرگردان احتیاج بکمک داشت اجازه بدهیدکمکشان کنم والبته باالتماس که حاج همت اجازه داری کمک کنی اقای پروازی میگوید نزدیک قله ۱۹۰۴ زیراتش چهارلول ودوشکای عراقی ستون گردان مقداد بزمین چسبیده بود ومنهم سرستون بودم وفرمانده گردان دنبال راه چاره بود که دیدم دوتا پا کنارم هست نگاه کردم دیدم خندان هست هرچه به افق خیره میشدم احساس میکردم انگار قدمهدی بلندترشده گفتم مهدی بخیزبخیز الان گلوله میخوری که مهدی کنارمن که درازکش بودم نشست ودوسه دقیقه بعد بلندشدبتندی گفتم چرا بلندشدی بخیز گفت من تاحالا جلوی این نامردها سرخم نکرده بودم این مقدار را هم بخاطرشمابود
ومهدی باصدای بلند رجزخواند انتنصرالله ینصرکم ویثبت اقدامکم گردان مقداد هرکسی باخندانه پیش ودرخواست تخریبچی وارپی جی زن کرد که بچها نتوانستند اجابت کنند ازاینجا ازقول منصورنام اور که میگویدازستون گردان جداشدیم ودونفری بسمت چهارلول حرکت کردیم ابتدا به سه ردیف سیم خاردارحلقوی برخوردیم که با مینهای ضدنفرعبوررا بسیارمشکل کرده بودمهدی مینها را برمیداشت وکنارمیگذاشت وبه پیشروی ادامه میداد تا از سه حلقه سیم خاردار گذشتیم که یکی از دوتا دوشکا که فقط محافظ چهارلول بودند مهدی را دیدوبطرف مهدی تیراندازی کرد وسینه شیرکوهستان اماج تیردوشکاقرارگرفت وبشکل صلیب سروسینه روی سیم خاردارافتادوپاهایش بسمت جلوبود هرچه مهدی راصداکردم فقط یک ناله ضعیف کردوجوابی نداد که منهم بسرعت که دوشکامرانبیندازمیدان موانع دشمن خارج شدم واینگونه بودکه پیکر شیرکوهستان بمدت ۱۰سال دربالای ارتفاع کانی مانکاه ماندودرسال ۷۲ به کشوربازگشت ودرلواسان کوچک روستای سبوبزرگ ارام گرفت شادی ارواح مطهرشهدای والفجرچهارصلوات

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۸/۳۰
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی