حکایت حکم بن ابی العاص
بسم الله الرحمن الرحیم
او در سال فتح مکه در بحبوحه قدرت مسلمین بظاهر قبول اسلام کرد ولى همواره فکر ایذاء پیغمبر گرامى را در سر مىپرورد و بصور مختلف آنحضرت را رنج میداد. بطوریکه در کتب تاریخ آمده است گاهى بمنظور جاسوسى، در موقع تشکیل جلسات محرمانه خود را گوشهاى پنهان میکرد و از تصمیمهائیکه رسول اکرم (ص ) و خواص اصحابش درباره مشرکین و منافقین ، اتخاذ میکردند آگاه میشد و برخلاف مصلحت اسلام و مسلمانان آنها را بین مردم نشر میداد یا به اطلاع دشمنان میرساند. گاهى پشت اطاقهاى مسکونى پیامبر که درهایش بمسجد باز میشد میایستاد، استراق سمع میکرد، و گفتگوهاى خصوصى آنحضرت و خانوادهاش را مینشنید سپس با لحن موهن و سخریه آمیز در مجالس منافقین بازگو میکرد. گاهى با جمعى از منافقین پشت سر پیغمبر اکرم حرکت میکرد و طرز راه رفتن آنحضرت را تقلید مینمود و با تکان دادن سر و دست وضع مسخرهاى به خود میگرفت و منافقین را میخنداند.
رسول گرامى از گفتار و رفتار حکم بن ابى العاص آگاه بود، اما از روى بزرگوارى تغافل مینمود بدین منظور که شاید متنبه گردد، مسیر خود را تغییر دهد، و زشتکارى را ترک گوید ولى او از گذشتهاى آنحضرت نتیجه معکوس گرفت و هر روز بر جسارت خود افزود و با جرأت بیشترى بکار ناروایش ادامه داد. سرانجام نبى معظم تصمیم گرفت روش خود را نسبت به وى تغییر دهد و عملش را با عکس العملى پاسخ گوید.
روزى پیشواى اسلام از رهگذرى عبور میکرد حکم بن ابى العاص از پى آنحضرت براه افتاد و مانند گذشته با تکان دادن سر و دست ، مسخرگى را آغاز کرد و منافقینى که با او بودند میخندیدند ناگهان پیغمبر اکرم (ص ) به پشت سر خود پیچید و رو در روى حکم ایستاد و با شدت به او فرمود: کذلک فلتکن یا حکم .
یعنى اى حکم ، همینطور که هستى باش .
حکم بن ابى العاص غافلگیر شد و بدون آگاهى و آمادگى با عکس العمل نبى اکرم مواجه گردید. روبرو شدن با پیغمبر و شنیدن سخن آنحضرت آنچنان ضربهاى به روح و اعصابش وارد آورد که به رعشه مبتلا گردید و حرکات موهن و مسخره آمیزى که با اراده و اختیار خود انجام میداد بصورت بیمارى و حرکات غیراختیارى درآمد. او بجرم جاسوسى و کارهاى خلاف قانون و اخلاق به اقامت اجبارى در طائف محکوم گردید و از مدینه به آن شهر تبعید شد