نادعلی منتظر بود
بسم الله الرحمن الرحیم
پنجم اردیبهشت ۱۳۶۵ بود که از منطقه عملیاتی فاو عقب اومدیم. یک عده بچهها مرخصی گرفتند و یک عده هم تسویه کردند. میدونستم نادعلی متاهله. قرار شده بود بعد از ظهر روز یازدهم اردیبهشت همه گردان مرخصی برند. برگههای مرخصی صادر شد. یک عده هم رفتند اندیمشک به صورت گروهی برای گردان بلیط قطار بگیرند و هماهنگ شده بود که قطار توی پادگان دو کوهه بچهها رو سوار کنه. بچه های گردان حضرت علی اکبر(ع) مقابل حسینیه لشگر سیدالشهداء(ع) جمع شده و منتظر اومدن قطار بودند. دیدم نادعلی خیلی ابراز خوشحالی میکنه. گفت: خوب وقتی داریم میریم مرخصی.
پرسیدم: نادعلی دلت برای خونه خیلی تنگ شده؟ نادعلی با خوشحالی سرش رو مقابل گوشم آورد مثل اینکه حیا میکرد و میخواست حرفش رو کسی نشنوه؛ گفت: برادر پارسا، هفته دیگه خدا میخواد به من یک فرزند عطا کنه. الان خانواده به من نیاز دارند و از اینکه دارم میرم کنارشون خوشحال هستم.
با نادعلی مشغول صحبت بودیم که مقابل حسینیه شلوغ شد و یکی صدا زد برادرها! مرخصی ها لغو و آماده باش اعلام شده.
من دویدم و خبرگرفتم و خبر این بود که دشمن در جاده فکه پیشروی کرده و به سوی اندیمشک در حرکت است. امام هم فرمودند به رزمندهها سلام من رو برسونید و بگویید به دشمن امان ندهید. سریع بچهها ساکها رو تحویل دادند و تجهیزات گرفتند و اتوبوسهای گل مالی شده اومدند. توی پادگان دو کوهه و بچه ها سوار شدند و چند ساعت بعد گردان ما و سایر گردانها توی مقر الوارثین (مقرگردان تخریب لشگرده سیدالشهداء(ع) در جاده فکه نرسیده به سایت۴ و۵) مستقر شدند.
روز ۱۳ اردیبهشت ۱۳۶۵ وارد عملیات شدیم و جنگ نمایانی بین سپاه اسلام وکفر درگرفت وحماسه عاشورایی عملیات سیدالشهداء رخ داد وتعدادی ازرزمندگان ازجمله نادعلی طلعتی به شهادت رسید.
پیکر شهید نادعلی طلعتی چند روز بعد در بی بی سکینه شهرستان صفادشت مهمان خاک شد و پسرش دوم خرداد ۱۳۶۵ به دنیا اومد.