دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

حکایت عاشقی

شنبه, ۱۶ مهر ۱۴۰۱، ۰۳:۳۵ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

روزی حضرت سلیمان مورچه‌‌ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاکهای پایین کوه بود.

از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می‌‌شوی؟

مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می‌‌خواهم این کوه را جابجا کنم.

حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی‌‌‌توانی این کار را انجام بدهی.
مورچه گفت: تمام سعی‌‌ام را می‌‌کنم!!

حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشتکار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد.
مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می‌‌گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می‌‌آورد...

⬆️ تمام سعیمان را بکنیم، پیامبری همیشه در همین نزدیکی است...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۷/۱۶
داود احمدپور

نظرات  (۱)

۱۶ مهر ۰۱ ، ۱۶:۴۵ زری シ‌‌‌

مورچه هام ازدواج میکنن ؟ فکر میکردم کلا یه ملکه دارن که تخم میذاره بقیه کار میکنن

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی