دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

شهید کاوه

شنبه, ۵ شهریور ۱۴۰۱، ۱۰:۱۴ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 خاطره‌ای از شهید محمودکاوه🌷
🔹به خاطر دارم زمانی را که شهیدکاوه بر اثر جراحت شدیدی که در درگیری های کردستان برایش پیش آمده بود مدت‌ها در بیمارستانی در مشهد تخت مداوا بود. روزی به ملاقات او رفتم. از آنجا که مدت مدیدی روی تخت بستری بود، قرار شد محمود را به زیارت امام رضا(ع) ببرم؛البته زیارتی از راه دور، چون اوضاع جسمانی خوبی نداشت.

▫️یک روز هم پیشنهاد دادم برای تغییر آب و هوا و رفع خستگی به اتفاق به طُرقبه، منطقه ییلاقی و تفریحی مشهد برویم، قبول کرد.

🔸با آنجا که رفتیم روی نیمکت پارک نشستیم. من بستنی‌ای خریدم و مشغول خوردن آن شدیم. در این اثنا، از شانس ما دختر و پسر جوانی هم آمدند و نشستند روی نیمکت روبروی ما و شروع کردند به شوخی و خنده و حرکات زننده! آقا محمود یک نیم  نگاهی کرد و سرش را پایین انداخت و بی توجه به آنها مشغول صرف بستنی بودیم که دیدم رفته رفته صدای قهقهه آنها بیشتر شد.

▪️ کاوه به آرامی  به من گفت: جواد پاشو بریم، به ما نیامده بستنی بخوریم، من رو ببر بیمارستان  اونجا راحت ترم.  سرش رو انداخت پایین و بلند شد در حالی که در چهره اش آثار ناراحتی دیده می‌شد.

🔺خیلی روی مسئله محرم و نامحرم، و لقمه حلال و حرام حساس بود و روی آن تاکید ویژه داشت. به کوچکترین مسئله ایی در این موارد واکنش نشان می‌داد. در خانواده ای مذهبی و معتقد پرورش یافته بود، تربیت اسلامی که شهید کاوه در خانواده اش آموخته بود اجازه کوچکترین حرف و یا عمل خلاف عرف و شرع را به او نمی‌داد و آنها خیلی قبل تر از پیروزی انقلاب  و در زمان شاه پایبند به این اصول بودند.

─ (راوی: جواد نظام پور-همرزم شهیدکاوه)

 

🌷۱۱ شهریور ۱۳۶۵ - سالروز عروج سردار دلیر سپاه اسلام شهید محمود کاوه، فرمانده لشگر ویژه شهدا

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۶/۰۵
داود احمدپور

نظرات  (۱)

رحمت خدای متعال و مهربان بر شهدا و بر شهید محمود کاوه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی