دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

ای کاش ده پسر داشتم

سه شنبه, ۲۵ مرداد ۱۴۰۱، ۰۶:۳۶ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

عظمت روحی خانواده‌های‌ اسرا و مفقودین جنگ تحمیلی

🔹خانم بهجت افراز، ملقب به "ام‌الاسرا" که از سال 1363 مسئولیت اداره امور اسرا و مفقودین را بر عهده داشت، در بخشی از کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است می‌گوید: یادم می‌آید برخی از خانواده‌ها که به اداره‌ ما می‌آمدند، وضعیت خاصی داشتند. مثلاً خانم مسنی بود که یک پسرش شهید، یک پسرش مفقود و یک پسرش هم جانباز بود. یک پسرش هم در جبهه بود. با این وضع، مادرش می‌گفت ای کاش ده پسر داشتم و فدای امام و انقلاب می‌کردم.

🔹یک روزی خانمی به اداره‌ ما آمد که پسرش مفقودالاثر بود. دختر جوانی هم همراه او بود، به مادر مفقود عرض کردم: «تحصیلات دخترخانم‌تان در چه حد است؟» پاسخ داد: «دیپلم است». گفتم: «منزلتان کجاست؟» گفت: «جاده ساوه است». به ایشان عرض کردم: «ما به نیرو احتیاج داریم. می‌خواهید دخترتان اینجا مشغول به کار شود؟» انتظار داشتم آن خانم خوشحال شود و استقبال کند. چون در آن زمان واقعاً خیلی‌ها آرزوی استخدام شدن داشتند. امّا آن خانم پاسخی به من داد که واقعاً شرمنده شدم. به من جواب داد: «خانم ما بچه‌مان را ندادیم که از قِبَل خون او دخترمان استخدام شود. اگر بخواهید به‌خاطر پسرم، دخترم را استخدام کنید، نه؛ قبول نمی‌کنم.

🔹 چون پسرم قبل از این‌که به جبهه برود، به ما می‌گفت: «مادر مبادا بروی در صف کوپن بایستی و بخواهی جنس بگیری و به ‌این ترتیب تعداد صف‌ها را زیاد کنی که دشمن از آن سوءاستفاده بکند و عکس شما را بگیرد و در روزنامه‌های خارجی چاپ کند. صبر کن وقتی همه‌ مردم اجناس کوپنی خود را گرفتند و دیگر صفی وجود نداشت، برو ارزاق خود را بگیر». عظمت روحی و بزرگواری‌هایی که در بعضی از افراد دیدم، واقعاً عجیب بود.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۵/۲۵
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی