ای کاش ده پسر داشتم
بسم الله الرحمن الرحیم
عظمت روحی خانوادههای اسرا و مفقودین جنگ تحمیلی
🔹خانم بهجت افراز، ملقب به "امالاسرا" که از سال 1363 مسئولیت اداره امور اسرا و مفقودین را بر عهده داشت، در بخشی از کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است میگوید: یادم میآید برخی از خانوادهها که به اداره ما میآمدند، وضعیت خاصی داشتند. مثلاً خانم مسنی بود که یک پسرش شهید، یک پسرش مفقود و یک پسرش هم جانباز بود. یک پسرش هم در جبهه بود. با این وضع، مادرش میگفت ای کاش ده پسر داشتم و فدای امام و انقلاب میکردم.
🔹یک روزی خانمی به اداره ما آمد که پسرش مفقودالاثر بود. دختر جوانی هم همراه او بود، به مادر مفقود عرض کردم: «تحصیلات دخترخانمتان در چه حد است؟» پاسخ داد: «دیپلم است». گفتم: «منزلتان کجاست؟» گفت: «جاده ساوه است». به ایشان عرض کردم: «ما به نیرو احتیاج داریم. میخواهید دخترتان اینجا مشغول به کار شود؟» انتظار داشتم آن خانم خوشحال شود و استقبال کند. چون در آن زمان واقعاً خیلیها آرزوی استخدام شدن داشتند. امّا آن خانم پاسخی به من داد که واقعاً شرمنده شدم. به من جواب داد: «خانم ما بچهمان را ندادیم که از قِبَل خون او دخترمان استخدام شود. اگر بخواهید بهخاطر پسرم، دخترم را استخدام کنید، نه؛ قبول نمیکنم.
🔹 چون پسرم قبل از اینکه به جبهه برود، به ما میگفت: «مادر مبادا بروی در صف کوپن بایستی و بخواهی جنس بگیری و به این ترتیب تعداد صفها را زیاد کنی که دشمن از آن سوءاستفاده بکند و عکس شما را بگیرد و در روزنامههای خارجی چاپ کند. صبر کن وقتی همه مردم اجناس کوپنی خود را گرفتند و دیگر صفی وجود نداشت، برو ارزاق خود را بگیر». عظمت روحی و بزرگواریهایی که در بعضی از افراد دیدم، واقعاً عجیب بود.