دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

شهید محمد مجازی

يكشنبه, ۲۳ مرداد ۱۴۰۱، ۰۵:۱۸ ب.ظ

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اینا رو بزنید شما اگه به اینا رحم کنید اینا به شما رحم نمی کنند.
 حواستون باشه گول نخورید بگید ایرانی هستند،
اینا از صدتا اجنبی پست ترند"

❇️ عملیات مرصاد
تنگه چهارزبر

🔹 شهادت شهید محمد مجازی
🔸به روایت برادر احسان احمدی خاوه

اوضاع در کرمانشاه خیلی مساعد نبود، سرعت عمل منافقین از یک طرف و عملیات ایذایی عراق در جنوب از سمت دیگر موجب شده بود نیروهای ما به نوعی غافل گیر شوند.
منافقین همه نیروهایش را از همه دنیا فراخوان داد و به عراق آورده بود. رجوی توانسته بود پنج هزار نیرو جمع و جور کند که حدود یک چهارم آنها را زنان و دختران تشکیل می دادند.اکثر انها جنگ ندیده بودند
بعد از تصرف اسلام آباد و فرار مردم در بیرون شهر ترافیک سنگینی ایجاد شده بود و ستون تجهیزات منافقین را کاملا متوقف کرده بود. این توقف اجباری فرصتی به نیروهای خودی داد بتوانند راه را بر آن ها ببندند. بعد از خلوت شدن تدریجی مسیر با یکی دو درگیری مختصر منافقین به حسن آباد رسیدند اما  در گردنه چهارزبر دوباره متوقف شدند و درگیری شروع شد.
محمد که به منطقه برگشته به عنوان مسئول محمور تیپ ۲ به فرماندهی حاج محمود امینی  گردان های تحت امر تیپ را به سه راهی اسلام آباد غرب _خرم آباد منتقل کرد .
منافقین تا اسلام آباد، مراکز دولتی و نظامی را تقریبا غارت کردند، در درگیری نیروهای خودی با منافقین محمد وقتی به محور رسید یک موتور انداخت زیر پایش و همه محور را با  موتور زیر پا گذاشت.
حدود صد متر مانده به سه راهی اسلام آباد پشت  یک پمپ بنزین یک آب گیر زیر جاده به وجود آمده بود که از این محل به عنوان مقر تاکتیکی برای هدایت نیروها استفاده می کردند.
هر نیم ساعت بچه های هوانیروز می آمدند و منافقین را میزدند، از آن طرف هم نیروی هوایی عراق همان طور که قبلا رجوی قولش را گرفته بود در حمایت از آنان عملیات پشتیبانی انجام می داد. قبل از سه راهی اسلام آباد یک باند فرودگاه اضطراری بود که آقای کوثری فرمانده لشکر و فرماندهان گردان ها در کناره ارتفاعات آن جا برای  هماهنگی کارها دور هم جمع شده بودند. محمد هم آنجا بود. روی ارتفاعات چند کیلومتر جلوتر آتش هایی روشن بود، فرمانده لشکر به آن طرف اشاره کرد  و گفت: اون جایی که آتیش روشنه منافقین پناه گرفته اند باید اون منطقه را بزنیم.
جلسه توجیهی در همین حد بود، نه کالکی نه نقشه ای و نه هیچ چیز دیگری وجود نداشت، محمد با موتور دائم در طول منطقه در رفت و آمد بود . هنوز چشمش را که در عملیات بیت المقدس ۴ شیمیایی شده بود  آفتاب اذیت میکرد و مجبور شده بود عینک آفتابی بزند .
مدام توی محور بالا و پایین می رفت و خط را کنترل میکرد و به بچه ها می گفت: "اینا رو بزنید شما اگه به اینا رحم کنید اینا به شما رحم نمی کنند. حواستون باشه گول نخورید بگید ایرانی هستند، اینا از صدتا اجنبی پست ترند"
پنجم مرداد بود، دو روز از شروع عملیات می گذشت. منافقین اگر چهار زبر را رد میکردن سخت می شد جلویشان گرفت.هر کجا میرسیدند خسارت شدیدی وارد میکردند از طرفی  مردم تا شنیدند اوضاع کرمانشاه قمر در عقرب شده دسته دسته دوباره خودشان را رساندند به کرمانشاه.
هرچه بیشتر میگذشت تلفات منافقین در چهارزبر بیشتر میشد تا اینکه حوالی ظهر از چند طرف از طرف پادگان الله اکبر و از طرف سه راه اسلام آباد به پل دختر و از طرف ایلام به اسلام اباد نیروهای خودی به سمت اسلام آباد حمله کردند. از صبح کار به جنگ تن به تن کشید.
در این سه روزی  که این جا بودند محمد بیش تر از دو، سه ساعت نخوابیده بود بچه های دیگر هم حال روز بهتری نداشتند همه با تمام توانشان می خواستند این فتنه را همان جا خفه کنند، در یکی از سرکشی ها، خمپاره ای نزدیک محمد اصابت کرد و محمد به مراد دلش رسید، پایان آنروز ، پایان کار منافقین هم بود آن ها با به جا گذاشتن بیش از چهار هزار نفر تلفات و انهدام صدها دستگاه تانک و نفر بر و خودرو به داخل خاک عراق فرار کردند .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۵/۲۳
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی