عطش یا عمو ؟
بسم الله الرحمن الرحیم
عباس عمود وجود برادرش حسینه
اکنون و از ساعتی پیش تاکنون، هر کودکی که می گوید: آب، سکینه می گوید: عمو.بهتر بگویم لفظ عمو و عطش و اب برای بچه ها یک معنا دارد
و آنقدر مفهوم آب و عمو به هم گره خورده است که بچه ها به تدریج تشنگی را با گفتن عمو، اظهار می کنند.
خبر رسید عمو رفته اب بیاره
یکی از بچه ها می پرسد: اگر عمو آب نیاره؟
سکینه پاسخ می دهد: مگر ممکنه عمویمان ابوالفضل، کاری را بخواهد و نتونه؟
عباس علیه السلام برای سکینه، تجسم همه آرمان های دست نیافتنی است تجسم همه قهرمان های ابدی و ازلی است.غیر ممکن ها را ممکن کرده اخه اون باب الحوائجه
عباس علیه السلام برای سکینه تجسم باباش علیه .غیرت و هیبت و محبتش همه یاد اور بابایمان علی ع است سکینه، عمو را فقط دوست نداره او را مرشد و مراد می دونه و مریدانه به او عشق می ورزد. این که سکینه، پیش عموش ، لب به خواهش آب، تر نکرده برای این که نمی خواسته رابطه آسمانی اش با عمو را حتی به اندازه یک خواهش زمینی لطیف مثل آب، مخدوش کنه. اونی که الان سکینه در مورد عمو به بچه ها می گه ، غلو و اغراق نیست، باور یقین قلبی سکینه است.
-چند لحظه دیگه همگی به دستهای با کفایت عباس، سیراب می شند .
- تاب بیاورید تا عمو برایتان آب بیاوره.
- عمو اگرچه مشک را برده اما بعید نیست که فرات را بیاوره.
- دشمن!؟ دشمن از شنیدن نام ابوفاضل پا به فرار میزاره ، چه رسد به دیدن سایه اش، چه رسد به شنیدن صدای پای اسبش.
انگاری که دلهای نازک همه بچه ها ، به ضریح دست های عمو ابوالفضل شون گره خورده . عباس علیه السلام اکنون فقط یک عمو نیست، یک سوار با مشک آب نیست، تنها امید زندگی است، تنها روزنه حیات و تنها بهانه زنده موندنه . امیدی که محقق خواهد شد، روزنه ای که باز میمونه ، و بهانه ای است که به دست میاد .
عمو فقط برا بچه ها نیست بزرگترها هم زمزمشون همینه حتی بابای رقیه هم نگاهش و امیدش دنبال عباسه
اما امان از لحظه ای که امام ستون خیمه عباس را خواباند
بچه ها پژمرده هر کدام سمتی کز کردند جرات حدس زدن ندارند با نگاه پر از اشک با هم صحبت میکنند
ما دیگه اب نمیخواهیم عمو میخواهیم