سخن زیبا 589
بسم الله الرحمن الرحیم
روزی عارفی، مردم را به دور خود جمع کرده بود و از خدا برایشان سخن میگفت برایشان از شریعت و طریقت و معرفت و حقیقت سخن میگفت.
او مردم را آماده میکرد برای پاسخ به سوالهایی که حضرت حق از آنها در مورد حیاتشان، در مورد دوستیهایشان، در مورد عبادت هایشان، نماز و روزههایشان و... خواهد پرسید
درویشی که از آنجا میگذشت رو به جماعت کرد و گفت:
حضرت حق حوصله پرسیدن این همه سوال را ندارد.
فقط یک سوال میپرسد و این است:
من با تو بودم تو با که بودی؟!
خداوند تبارک و تعالی میفرماید:
یا مُطْلَقاً فِی وِصٰالِنا، اِرْجِع!
وَ یا مُحلفا عَلی هجرنا، کَفَر!
إنَّما ابعَدنا اِبْلیس لِانَه لَمْ یَسْجُد لَکَ، فَواعَجَبا کَیْفَ صَالَحته وَ هَجَرتَنا.
ای کسی که وصال ما را ترک کردهای، برگرد! و ای کسی که بر جدایی از ما سوگند خوردهای، سوگند خود را بشکن! ما ابلیس را برای این از خود راندیم که بر تو سجده نکرد.
پس چقدر عجیب است که تو او را دوست خود گرفتهای و ما را ترک کردهای!
📚بحرألمعارف، جلد 2، فصل 62