حریت حر
بسم الله الر حمن الرحیم
حُریتِ حُر محصول یک شبه زندگی او نبود، حُر حُریتش را در طول سالهای زندگی با سالم نگاه داشتن قلب و جان از حرام، در لحظه آزمایش و تصمیم با مدد از آن خود را رستگار کند؛
اما سپاهیان کوفی به واسطه ناپرهیزی از حرام، حُریتشان را قبل از انسانیت شان سر بریده بودند که صدای " هل من ناصر ینصرنی " امام زمان را در مقابل شان نشنیدند و امام به درستی در حقشان فرمود: « فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرَامِ؛ چون باطنهای شما از حرام پرشده است، حرفهای من در شما اثر نمی گذارد.»
گوشی که به صدای حرام انس دارد صدای امام زمان خود را نمیشناسد
چشمی که دنبال حرام است امام زمان خود را نمیبیند
زبانی که به حرام گفتن ارام میشود نمیتواند با امام زمان خود حرف بزند
فکری که در خدمت حرام است کجا به امام زمان خود میتواند فکر کند
دستی که در دست شیطان است تا حرام را یاری کند این دست دست امام زمان خود را رد میکند
پاهای که در راه حرام در تلاش است نمیتواد پیرو امام زمان خود شود
🏴 در کربلا از حر شنیدن مهم است اما از حر شدن طلبیدن مهمتر. باید فهمید چگونه حر، حر شد تا در بزنگاه امتحان روسفید بود.
🏴 برای حر شدن باید پرهیز کرد از خطوات شیاطین و وسوسه های خناسین که دل را میمیرانند و راه شنیدن کلام حق را میبندند.
🏴 برای حر شدن باید گذشت از شهوات حرام، فریبندگی های دنیا و خرس خاله های کوته عقل که پایِ جان را زنجیر میکنند به دلبستگی و ماندن در برهوتِ زمین.
🏴 برای حر شدن باید ماند بر سر پیمان أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ تا بتوان در کربلا به ولایت گواهی قَالُواْ بَلَى را داد. اگر در میانه زندگی عهد الهی را بشکنیم و دل در گرو گندم ری ببندیم یقینا در معرکه کربلا اسیری هستیم در ید شیطان.
🏴 برای ماندن بر سر پیمان ولی باید بصیر شد، حکیم شد، عالم شد تا ببینیم عاقبت مسیر را، بچشیم حلاوت حقیقت را و آگاه باشیم از خطرات راه.
🏴 برای بصیرت و حکمت و علم باید زانو زد در برابر علم لدن ولایت، جز او ندید، جز او نشنید و جز او نخواست. حب ولایت در جام قلبی سکنی میگزیند که عاری از غیر باشد.
🏴 قلب حرم ولایت است و در او جایی برای شهوات،تعصبات و مجهولات نیست. با ورود اغیار زنگار میگیرد و با ماندنش میمیرد و قلب مرده راهی به سوی ولایت ندارد.
🏴 حر قلبش مصفا بود که با تلنگری طعم حق را چشید،عاقبت را دید و در عظمت ولایت ذوب شد و در محضرش ادب کرد.
🏴 برای حر شدن باید حر بود، باید از حرام دوری کرد که بطونمان عاری حرام بماند تا قلبمان نوای هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی ولایت را بشنود و جانمان برای حقانیت هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ به پاخیزد و با شتافتن برای یاری ولایت عزت شهادت را بر سینه بچسباند.
🏴 فاصله حریت و خریت تنها یک نقطه است و آن نقطه نفس است. اگر از نفس گذشتیم بر وادی ولایت قدم میگذاریم و سر میبازیم در مسیر قرب دوست تا ابدیت پیدا کنیم در آستان محبوب و اگر اسیر نفس گشتیم طوق بندگی طاغوت را بر گردن می آویزیم و با خریت میتازیم تا قعر جهنم و در حزنی ابدی داغ دوری از ولایت بر قلبمان ممهور میگردد.