کربلایی 58
بسم الله الرحمن الرحیم
کربلا؛ مَحرَم شدن است به آستان او تا بدون حجاب، زیبائی هایش جلوه گر شود برای دوست...
آری، انسان کربلائی که شود، حقیقت را بی پرده و عیان در میان انگشتان مرادش میبیند و پس از آن عاشقانه شیدای دوست میشود برای طواف کردن جان در آستان او....
در کربلا، حجاب های نفسانیت و خودپرستی در خیمه گاه تن به آتش کشیده میشود و سِرّ دلبران آشکارا بر سرِ نیزه های عریان فریاد بر می آورد که سربلندی تنها در مدار دوست حاصل میشود و هیهات که مَحرمانِ کوی او از کوچه ذلت گذر کنند....
و چه زیبا، قافله سالار قبیله عاشقی در بزم عیش و نفرت نامحرمان، با گفتن: " ما رایت الا جمیلا " راز مَحرم شدن قبیله عشق را در سرزمین نینوا بر غافلان و خواب زدگان آشکار کرد و تا ابد داغش را بر جگرها نهاد....
برای با حسین بودن نباید در سطح کربلا ماند، باید بطن معارفش را شکافت، حقایقش را چشید و جان را عمق بخشید با سیر و سلوک کربلائیان تا بتوان امیدوار بود حسین دستمان را بگیرد و ما را در قافله کربلا جای دهد.
🏴 به راستی که هر کس در قافله کربلا نشست عاقبتش ختم به شهادت میشود و تا ابد زنده میماند برای عشق ورزیدن به حسین...
🏴 برای ورود به کربلا باید مَحرَم شویم و قدم اول آن بذل جان است برای ولایت، اگر در هنگامه رستاخیز کربلای زندگی چُنان بصیر بودیم و ولایتمدار که زمان را شناختیم، جبهه را درک کردیم و دست خود را به دامان ولی رساندیم میتوانیم خود را در کشتی نجاتش پیدا کنیم.
🏴 برای ماندن در کربلا و مَحرَم شدن با ولایت باید حجاب نفس را کنار کشید، قلب را از غبار نفسانیت رهانید، زنگارهای منیت را از عقل زدود، مُوتُوا قَبلَ اَن تمُوتُوا را در عمل تفسیر کرد.
🏴 آنگاه به امر ولی جلوه گر میشود عالم غیب در برابر مَحرَم شده بر آستان ولی، ما رأیتُ الّا جمیلاً آراسته میشود بر چشم دل، عیان میشود عاقبت راه در میان اشارات معشوق و سِرّ دلبران آشکار میشود بر لبخند موالی.