دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

محسن وزوایی 1

يكشنبه, ۹ مرداد ۱۴۰۱، ۰۶:۳۶ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

 خاطره‌ای از سردار رشید سپاه اسلام شهید محسن وزوایی
┄──┄───┄──┄──┄─ا

💠 دلم بدجور هوای کربلا را کرده!!

از بیمارستان که مرخص شد؛هنوز به ماه نرسیده،رفت جبهه!!
حسابی عصبانی شدم .
بهش گفتم :محسن!
تو با این وضعیت چجوری مخوای بجنگی؟!

تو که دست راستت کار نمیکنه!
عضله دست راستش کاملا از بین رفته بود و فقط انگشت سبابه اش حرکت میکرد!
به همان انگشت سبابه اش اشاره کرد و گفت:
ببین!
خدا این انگشت رو برا من سالم نگه داشته!
برای چکاندن ماشه تفنگ!
همین ی انگشت کافیه!
در حالی که سعی میکرد اشک هایش را از من پنهان کند،گفت:
مادر!
دلم بدجور هوای کربلا را کرده!!
به او گفتم :
من چشام اب نمیخوره تو بری کربلا را ببینی!
کربلا رو نمیبینی که هیچ، مارو هم به فراق خودت می نشونی!
کمی تامل کرد و گفت:
مادرجان!
 من کربلا را برای خودم نمخوام !
برای نسل های بعدی میخوام !

ا▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️

* محسن وزوایی، قبولی کنکور با رتبه اول دانشگاه صنعتی شریف (رشته شیمی) و از دانشجویان پیرو خط امام  در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا .

🔺 فاتح سرفراز بازی‌دراز (در سر پل ذهاب)، همان قله‌ای که صدام گفته بود: هر کس بتواند بازی‌دراز را از ما پس بگیرد، کلید فتح بغداد را به او می‌دهیم ... و وزوایی، پیچک، موحد دانش و ... توانستند، غیرممکن را ممکن کنند.

🔹وزوایی در ماجرای فتح خرمشهر، در حالی که هدایت سخت‌ترین محورعملیاتی  را بر عهده داشت، بر روی جاده آسفالت اهواز_خرمشهر، به همراه معاونش شهید حسین #تقوی_منش ، زیر موشک‌های کاتیوشا به شهادت رسیدند.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۵/۰۹
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی