امام خمینی 373
بسم الله الرحمن الرحیم
روایت حاج عیسی از شب غمبار پذیرش قطعنامه ۵۹۸
💢حاج عیسی جعفری خادم امام خمینی(ره) در کتاب خاطرات خود از حال و هوای بیت امام در شب پذیرش قطعنامه را اینگونه نقل میکند: « برخی نزدیکان امام در اواخر جنگ در پی قبولاندن قطعنامه پایان جنگ به امام بودند ، نهایتا متنی را آماده و به دفتر امام تحویل دادند. خیلیها میخواستند بروند و کاغذ را خدمت امام بدهند اما جرات نمیکردند.
🔺ساعت چهار بعد از ظهر بود که آقای موسوی به من زنگ زد و گفت این را ببر به امام بده و اصلا هم چیزی نگو...! چون کاغذ باز بود و متن کوتاه ، نگاهی به آن انداختم کلیت این بود که ما دیگر تجهیزات جنگی نداریم و نمیتوانیم با دشمن مقابله کنیم و از شما میخواهیم که این قطعنامه را قبول کنید. متن را گرفتم و به امام دادم. یادم نیست امضای چه کسی پای آن بود اما به یاد دارم چه کسی بیشتر پیگیر آن بود.
🔹همان شب دو بعد از نصف شب حاج احمد مرا خواست گفت: امام با ناراحتی قطعنامه را قبول کردهاند. وقتی که رفتم امام با درد دل حرفهایی زد از جمله مطالبی که یادم هست این بود که گفتند : «حاجی آنهایی که شهید شدند به لقاءالله پیوستند خوشا بحالشان. آنهایی هم که اسیر شدند انشاءالله آزاد میشوند به موطنشان برمیگردند. آنهایی هم که جانبازند خدا انشاءالله کمکشان کند و خدا شفایشان بدهد.» بعد از درد دل و بیان اینکه امام با چه ناراحتی قطعنامه را پذیرفتهاند، من با حاج احمد آقا نیمه شب چند ساعت تمام گریه کردیم. »