حکایت زیبا 725
بسم الله الرحمن الرحیم
💠 حکایت مسلمان شدن مرتاض کافر به دست امام کاظم(ع)
✍️کسى به مدینه آمد و به مردم مدینه گفت: من مى توانم خبرهایى از زندگى شما بدهم. کسانى که با او در ارتباط بودند، از او خبر مى خواستند و او خبر مى داد و درست مى گفت. این موضوع را به خدمت مبارک موسى بن جعفر علیهما السلام اطلاع دادند که: شخص بى دین و غیر مسلمانى به مدینه آمده و از امور ما خبر مى دهد.
حضرت با او ملاقات کردند و در حضور مردم فرمودند: چه کار کرده اى که به این حال رسیده اى که به پنهان راه پیدا کرده اى؟
به حضرت عرض کرد: خیلى چیزها را مى خواستم، با خواسته هایم مخالفت کردم و در مقابل خواسته هاى خودم، صبر کردم و آن خواسته ها را دنبال نکردم، اگر چه تلخ و سخت بود. حضرت فرمودند: درست است که چنین دانشى در محدوده ریاضت هاى نفسى و مخالفت با خواهش ها نصیب تو شده است. این مسأله درستى است؛ چون خداى مهربان در این عالم نیز اجر خوبى احدى را ضایع نمى کند، و لو با خدا نبوده، مخالف خدا باشند و خدا را قبول نداشته باشند.
موسى بن جعفر علیهماالسلام به آن شخص پیشگو فرمود: در مقابل ریاضت ها و صبرى که کردى، حق است که چنین پاداشى را به تو بدهند. آیا علاقه دارى مسلمان شوى؟ گفت: نه، هیچ علاقه اى به مسلمان شدن ندارم، فرمود: با خواهش نفس مخالفت کن و مسلمان شو، تو که تمرین مخالفت با هواى نفس دارى، باطن تو مى گوید مسلمان نشو، با این باطن جهاد کن و مسلمان شو.
گفت: چشم. به دست موسى بن جعفر علیهماالسلام مسلمان شد. چند روزى که آداب اسلام را یاد گرفت، کسى آمد به او گفت: یکى از آن خبرها را از زندگى من به من بده. هر چه فکر کرد، دید هیچ خبرى نزد او نیست. به درب خانه موسى بن جعفر علیهماالسلام آمد و در زد، گفت: یابن رسول الله! آن زمانى که بى دین بودم، مى توانستم خبر از آینده بدهم، اما اکنون که دیندار شده ام، خبرى نمى توانم بدهم، پس مزد این دیندارى ما چه شد؟ حضرت فرمود: دنیا گنجایش مزد مسلمان شدن تو را ندارد، پاداشى که مى خواهند به تو بدهند، در این دنیا نمى توان به تو داد. گفت: صبر مى کنم تا در قیامت، پاداش مسلمان شدنم را از پروردگار عالم بگیرم.
📚برگرفته از کتاب صبر از دیدگاه اسلام نوشته استاد حسین انصاریان
🌷میلاد امام کاظم (ع) مبارک