دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

غلام زراعی

يكشنبه, ۲۶ تیر ۱۴۰۱، ۰۸:۳۳ ق.ظ

 

بسم الله الرحمن الرحیم

شب بیست ویکم مولود او بود
شب بیست ویکم پرواز او بود

عجب میلاد وپروازش یکی بود
 یقین مشتاق دیدار علی بود.


🌴 سرو قامتی متواضع ،شیرین سخن ،مهربان ودر اوج شهامت وشجاعت ،الگویی برای نسل جوان .

"غلام زارعی" را می گویم .
سرداری که از خانه های کاه گلی روستایی به نام اسیر پا در رکاب عشق گذاشت و لباس سبز سپاه را زینت بخشید

بچه های ده شصت .نام غلام را همیشه در کلام خود داشتند....
وحتی مادران در زمزمه های شبانه پای  گهواره طفلان خود ، در دوران دفاع مقدس قصه شهامت وشحاعت  این سردار متواضع ودوست داشتنی نجوا می‌کردند. ..

زن ومرد  لامردی  در اعزام نیروها همه به بدرقه غلام می آمدند
همه اورا فرزند و برادر خود می دانستند .
و چقدر زیبا این سردار خوشنام سپاه از دیار گله دار بزرگ بردل مردمان این خطه نشست که او را فرزند برومند خود خطاب می‌کردند..
در رزمایش ها و مانورها ،غلام وقتی با همان لندرور قدیمی در میان مردم می امد همه به دور او حلقه میزدند

اما...
چه زود رفت .
🚩در آخرین وداع با مردم در مقابل ساختمان قدیمی سپاه در مرکز لامرد ،همه اشک ریختند .گویا خود غلام هم می دانست که این وداع ،وداع آخراست .

دیری نگذشت ،نام عملیات رمضان وقتی از رادیو پخش شد .غمی بزرگ منطقه را فراگرفت .جمعی از بهترین خوبان سبکبال به عرش الهی رسیدند .و
غلام که فرمانده این کبوتران خونین بال بود ،خود نیز پرواز کرد
و در شب معراج مولایش علی ع به دیدار مولایش شتافت ...

۲۳ تیرماه سال ۶۱ لامرد دوباره سیاه پوش شد .
مردم‌ از دور ونزدیک خود را سراسیمه به سپاه رساندند.
همه نگاه ها به سمت لندروری بود که غلام با قامتی بلند اورا می راند .
ولی ...
دوالجناح آمد ولیکن بی سوار

یاد و نامش جاودانه باد ...

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۴/۲۶
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی