دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

حکایت زیبا 718

پنجشنبه, ۲۳ تیر ۱۴۰۱، ۰۱:۰۴ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم
در حکایات الصالحین آورده اند که :
فقیرى محتاج و عیالوار، براى طلب پول از خانه بیرون آمد، نمى دانست که به کجا برود.
ناگاه گذارش به کنار مجلس واعظى افتاد که حاضران را به فرستادن صلوات ترغیب مى فرمود.
 آن فقیر در آن جا ایستاد و شنید که واعظ مى گفت :
در فرستادن صلوات ، تقصیر مکنید که اگر توانگر بر آن سرور صلوات فرستد، در مالش برکت به هم مى رسد و اگر فقیر صلوات فرستد، حق تعالى از آسمان روزى بر او مى فرستد.
آن فقیر از آن مجلس بیرون رفت و به فرستادن صلوات مشغول شد؛ بعد سه روز، از ویرانه اى مى گذشت ، پایش به سنگى خورد. آن سنگ کنده شد و سبوى پر از زر، در زیر آن سنگ ظاهر گردید.

آن مرد گفت :
 وعده روزى من از آسمان است ، و روى زمین را نمى خواهیم ،
 و آن سنگ را در جاى خود گذاشت و به خانه آمد، صورت حال را با زن گفت . آن مرد، همسایه اى داشت که یهودى بر بام خانه خود بود؛ و حکایت آن مرد را که با زنش مى گفت ، شنید. و فى الحال ، از بام فرود آمده
، به ویرانه رفت ، آن سبو را برداشته ، به خانه آمد. وقتى سر آن را گشود، دید که سبو، پر از مار و عقرب است . به اطرافیان خود گفت :
 این همسایه مسلمان ، دشمن ما است . وقتى که من در بام بودم ، فهمید، و آن سخن را براى این گفت که در طمع افتم ، و آن سبو را به خانه آورم ، و از آن ضررى به من رسد. پس بهتر آن است که آن را به بام برده از راه ، روزنه ، در خانه او ریزم ، تا آن که ضررى را که براى من مى خواست ، به خودش برگردد.
به بام آمد،
در وقتى که آن زن فقیر، به شوهر خود مى گفت :
روا باشد که تو سبوى پر از زر بیابى و آن را بگذارى و ما در فقر و تنگدستى باشیم ؟
آن مرد مى گفت :
 من امیدوارم که روزى ما از آسمان نازل شود.
ناگاه یهودى ، سر سبو را گشود و آن را سرنگون ساخت ؛
آن مرد، آوازى شنیده سر را بالا کرده دید که از روزنه خانه او، زر فرو ریخت . فریاد زد: اى زن ! این زر است که از آسمان فرو مى ریزد،
 و آن زرها را بر مى داشت ، و صلوات مى فرستاد.
وقتى یهودى دید که از سبو زر مى ریزد، آن را برداشت ، در آن مکان ، دید که همان مار و عقرب است .
باقى را نیز، در خانه درویش ریخت ، و همه زر سرخ بود. آن یهودى دانست که این سرى است از اسرار غیبى که به ظهور مى رسد.
در خاطرش گذشت که این همان حکم آب نیل دارد، که در زمان حضرت موسى على نبیا و آله و علیه السلام
در نظر قبطى خون مى نمود، و در نظر سبطى آب بود. و فى الحال ، آن درویش را به بام طلبیده
، به دست او مسلمان شد و از برکت صلوات بر آن حضرت ، مسلمان را دولت غناء، و یهودى را سعادت اسلام روزى شد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۴/۲۳
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی