حکایت زیبا 697
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی ازاولیاء خدا قضیه ای را نقل میکرد:
شبی مشغول خواندن قرآن بودم تا رسیدم به آیه کریمه "إنّه یَرَاکُم هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُم"
[همانا شیطان و دار ودسته وگروهش، شما را میبینند ازجایی که شما آنها را نمیبینید!]
باخود گفتم: معنای ظاهری آیه شریفه که معلوم است، بالأخره شیطان از جن است، و جن هم درلغت به معنای "پوشیده" است؛ اما گویا معنای باطنی آیه شریفه رامتوجه نمیشوم !
درهمین افکار بودم که لحظه ای برایم پیش آمد و شیطان را در عالم مکاشفه دیدم که ظاهر شد و گفت: "آمده ام با تو بحث کنم ، پاشو بیا!"
دیدم در همین قدم اول باید با او مخالفت کنم، گفتم نمی آیم، تو بیا!
شیطان باهمه تکبرش آمد!
یک ساعت بحث عالی فلسفه و کلام کردیم و در آخر مغلوبش کردم و پیروز بحث شدم!
به شیطان گفتم: با این همه اسم و رسمت، مغلوب شدی؟!
شیطان خنده ای کرد و گفت : آقا سید! فقط خواستم یک ساعت از عُمرت را تلف کنم!!!
آن صحنه تمام شد! معنای آیه شریفه را فهمیدم؛ یعنی اینکه شیطان به هر کسی از یک جایی ضربه میزند.. !