دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

حکایت زیبا 697

يكشنبه, ۵ تیر ۱۴۰۱، ۱۱:۰۲ ب.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی ازاولیاء خدا قضیه ای را نقل می‌کرد:
شبی مشغول خواندن قرآن بودم تا رسیدم به آیه کریمه "إنّه یَرَاکُم هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُم"
[همانا شیطان و دار ودسته وگروهش، شما را می‌بینند ازجایی که شما آنها را نمی‌بینید!]
باخود گفتم: معنای ظاهری آیه شریفه که معلوم است، بالأخره شیطان از جن است، و جن هم درلغت به معنای "پوشیده" است؛ اما گویا معنای باطنی آیه شریفه رامتوجه نمی‌شوم !

درهمین افکار بودم که لحظه ای برایم پیش آمد و شیطان را در عالم مکاشفه دیدم که ظاهر شد و گفت: "آمده ام با تو بحث کنم ، پاشو بیا!"
دیدم در همین قدم اول باید با او مخالفت کنم، گفتم نمی آیم، تو بیا!
شیطان باهمه تکبرش آمد!
یک ساعت بحث عالی فلسفه و کلام کردیم و در آخر مغلوبش کردم و پیروز بحث شدم!
به شیطان گفتم: با این همه اسم و رسمت، مغلوب شدی؟!
شیطان خنده ای کرد و گفت : آقا سید! فقط خواستم یک ساعت از عُمرت را تلف کنم!!!
آن صحنه تمام شد! معنای آیه شریفه را فهمیدم؛ یعنی اینکه شیطان به هر کسی از یک جایی ضربه میزند.. !

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۴/۰۵
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی