چمران 190=2
بسم الله الرحمن الرحیم
جز خدا کسی نمیتونه انیس شبهای تار او باشه و جز ستارگان اشکهای اونو پاک نخواهند کرد!
جز کوه های بلند راز و نیازهای اونو نخواهند شنید و جز مرغ سحر نالههای صبحگاه اونو حس نخواهند کرد!
به دنبال انسانی میگرده تا اونو بپرسته یا به او عشق بورزه!
ولی هر چه بیشتر میگرده،
کمتر می یابه!
کسی که وصیت میکنه
آدم سادهای نیست!
بزرگترین مقامات علمی رو گذرانده، سردی و گرمی روزگار رو چشیده،
از زیباترین و شدیدترین
عشقها برخوردار شده،
از درخت لذات زندگی میوه چیده،
از هر چه زیبا و دوست داشتنی
هست برخوردار شده،
و در اوج کمال و دارایی همه چیز خود رو رها کرده و به خاطر هدفی مقدس، زندگی دردآلود و اشکبار و
شهادت رو قبول کرده!
آری ای محبوب من،
یک چنین کسی با تو وصیت میکنه!
وصیت من درباره مال و منال نیست!
زیرا می دانی که چیزی ندارم،
و آنچه دارم متعلق به
تو و حرکت و مؤسسه هستش!
از آنچه به دست من رسیده،
به خاطر احتیاجات
شخصی چیزی بر نداشتهام!
جز زندگی درویشانه چیزی نخواستهام! حتی زن و بچهها و پدر و مادر نیز
از من چیزی دریافت نکردهاند!
آنجا که سر تا پای وجودم
برای تو و حرکت باشه،
معلومه که مایملک من نیز
متعلق به تو هست!
وصیت من درباره قرض و دین نیست!مدیون کسی نیستم،
در حالی که به دیگران زیاد قرض دادهام!
به کسی بدی نکردهام!
در زندگی خود جز محبت،
فداکاری،
تواضع و احترام نبودهام!
از این نظر نیز به کسی مدیون نیستم!
آری وصیت من درباره این چیزها نیست!
وصیت من درباره عشق و
حیات و وظیفه هست!
احساس میکنم که آفتاب عمرم به لب بام رسیده و دیگه فرصتی ندارم
که به تو سفارش کنم!
وصیت میکنم،
وقتی که جانم رو بر
کف دستم گذاشتهام،
و انتظار دارم هر لحظه با این دنیا وداع کنم و دیگه تو رو نبینم!
دوستت دارم!
تو رو دوست می دارم و این دوستی بابت احتیاج و یا تجارت نیست!
در این دنیا به کسی احتیاج ندارم!
حتی گاه گاهی از خدای بزرگ
نیز احساس بینیازی می کنم !
از او چیزی نمیطلبم و
احساس احتیاج نمیکنم!
چیزی نمی خواهم،
گلهای نمیکنم و آرزوئی ندارم!
عشق من به خاطر آنه که
تو شایسته عشق و محبتی،
و من عشق به تو رو قسمتی
از عشق به خدا میدانم!
هم چنانکه خدای رو
میپرستم و عشق میورزم،
به تو نیز که نماینده او
در زمینی عشق می ورزم!
و این عشق ورزیدن همچون نفس کشیدن برای من طبیعیه!
عشق هدف حیات و محرک زندگی منه! زیباتر از عشق چیزی ندیدهام و
بالاتر از عشق چیزی نخواستهام!
عشقه که روح مرا به تموج وا میداره، قلب مرا به جوش میآوره،
استعدادهای نهفته مرا ظاهر میکنه،
مرا از خودخواهی وخودبینی میرهانه، دنیای دیگری حس میکنم،
در عالم وجود محو میشوم،
احساسی لطیف و قلبی حساس و دیدهای زیبابین پیدا میکنم!
لرزش یه برگ،
نور یه ستاره دور،
موریانه کوچک،
نسیم ملایم سحر،
موج دریا،
غروب آفتاب،
احساس و روح مرا میرباین و از این عالم به دنیای دیگری میبرن!
اینها همه و همه از تجلیات عشقه!
به خاطر عشقه که فداکاری میکنم!
به خاطر عشقه که به دنیا با بی اعتنایی مینگرم و ابعاد دیگری رو مییابم!
به خاطر عشقه که دنیا رو زیبا میبینم و زیبائی رو میپرستم!
به خاطر عشقه که خدا رو حس میکنم، اونو میپرستم و حیات و هستی
خود رو تقدیمش میکنم !
می دانم که در این دنیا به
عده زیادی محبت کردهام،
حتی عشق ورزیدهام،
ولی جواب بدی دیدهام!
عشق رو به ضعف تعبیر میکنن و به قول خودشان زرنگی کرده
از محبت سوءاستفاده مینمایند!
اما این بیخبران نمیدانن که از چه نعمت بزرگی که عشق و محبته، محرومند!
نمیدانن که بزرگترین
ابعاد زندگی رو درک نکردهاند!
نمیدانن که زرنگی آنها جز افلاس و بدبختی و مذلت چیزی نیست !
و من قدر خود رو بزرگتر از آن میدانم که محبت خویش رو از کسی دریغ کنم! حتی اگه آن کس محبت مرا درک نکند و به خیال خود سؤاستفاده نماید!
من بزرگ تر از آنم که به
خاطر پاداش محبت کنم،
یا در ازاء عشق تمنایی داشته باشم!
من در عشق خود
میسوزم و لذت میبرم!
این لذت بزرگترین پاداشیه که ممکنه در جواب عشق من به حساب آید!
میدانم که تو هم ای محبوب من،
در دریای عشق شنا میکنی!
انسانها رو دوست میداری!
به همه بیدریغ محبت میکنی!
و چه زیادن آنها که
از این محبت سوءاستفاده میکنن!
حتی تو رو به تمسخر میگیرن و
به خیال خود تو رو گول میزنن!
تو اینها رو می دانی ولی در روش خود کوچکترین تغییری نمیدهی!
زیرا مقام تو بزرگتر از آنه که تحت تأثیر دیگران عشق بورزی و محبت کنی!
عشق تو فطریه!
هم چون آفتاب بر همه جا میتابی و همچون باران برچمن و شوره زار میباری و تحت تأثیر انعکاس
سنگدلان قرار نمیگیری !
درود آتشین من به روح بلند تو باد که از محدوده تنگ و باریک خودبینی و خودخواهی بیرونه و جولانگاهش عظمت آسمانها و اسماء مقدس خداست!
عشق سوزان من فدای عشقت باد،
که بزرگ ترین و زیباترین
مشخصه وجود توست،