حکایت زیبا 666
بسم الله الرحمن الرحیم
مردی از صحرا نشینان ، ده هزار درهم نزد امام صادق (ع ) آورد و گفت :
می خواهم خانه ای برای من خریداری کنید تا هر وقت که با زن و بچه ام به شهر می آییم در آن سکنا گزینیم . پول را داد و رفت و پس از پایان مراسم حج ، نزد امام صادق (ع ) بازگشت . حضرت او را به درون خانه خودش آورد و فرمود :
خانه ای در بهشت برای تو خریده ام که همسایه آن رسول خدا(ع ) و طرف دیگر آن حضرت علی (ع ) و طرف سوم آن امام حسن (ع ) و طرف چهارم امام حسین (ع ) است و قباله آن را برایت نوشتم !
وقتی مرد این سخن را شنید گفت : به این معامله راضی شدم و خداحافظی کرد و رفت . امام صادق (ع ) آن پولها را بین نوادگان فقیر و بی بضاعت امام حسن و امام حسین علیهما سلام تقسیم کرد .
مدتی از این ماجرا گذشت ، آن مرد مریض شد و چون مرگ خود را نزدیک دید ، زن و بچه و بستگان خود را جمع کرد و آنها را قسم داد و گفت : من می دانم آنچه امام صادق (ع ) فرموده راست است و حقیقت دارد ولی شما این قباله ای را که امام به من داده است ، با من دفن کنید . آنها پس از مرگ او ، به وصیت او عمل کردند و قباله را با او دفن کردند . روز دیگر که به کنار قبر او آمدند ، دیدند همان قباله بر روی قبر اوست و به خط سبز روی آن نوشته شده :
خداوند به آنچه ولی او حضرت صادق (ع ) وعده داه بود ، وفا کرد .