دست‌نوشته‌های کمیل

بایگانی

سخن زیبا 497

جمعه, ۹ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۰:۵۰ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

روزی چهارشمع درخانه ای تاریک روشن بودند
اولین آنها که ایمان بود گفت:
دراین دور و زمانه مردم دیگر چندان ایمان ندارند و با گفتن این جمله خاموش شد.

شمع دومی که بخشش بود،گفت:دراین زمانه مردم دیگر به هـــم کمک نمی کنند و بخشش ازیاد مردم رفته و او هم خاموش شد.

شمع سوم که زندگی بود،گفت:
مردم ،دیگر به زندگی هم ایمان ندارند و با گفتن آن خاموش شد.درهمین هنگام پسرکی وارد اتاق شد و شمع چهارم رابرداشت و سه شمع دیگر را روشن کرد.

سه شمع دیگر از چهارمین شمع پرسیدند تو چه هستی؟
گفت:من امیدم.وقتی انسانها همه درهارابه روی خود بسته می بینند من تمام چراغهای راهشان را روشن می کنم تا به راه زندگی خودادامه دهند.

آرزو دارم ،خداوند هرگز از تو چشم بر ندارد،و شعله شمع امیدت همواره روشن بماند.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۲/۰۹
داود احمدپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی